چرا بسیاری از همسران از اوج گرفتن عشق در زندگیشان میترسند
چرا بسیاری از دخترها و پسرها و زنها و مردها از اوج گرفتن عشق در زندگیشان میترسند و ترجیح میدهند روابط عاطفی که با شریک زندگیشان دارند، از حد محدودی فراتر نرود؟ دلیل هراس از عشق چیست؟ آیا شما هم از عشق عمیق میترسید؟ شاید یکی از موارد زیر، دلیل هراستان باشد.
عشق واقعی ما را آسیبپذیر میکند: رابطه عاطفی با فرد جدید، ما را به محدودهای جدید و متفاوت میبرد و بهطور طبیعی، بیشتر ما انسانها از رفتن به عالم ناشناخته و ریسک کردن میترسیم. هنگامی که ما شیفته کسی میشویم، اعتماد زیادی به او میکنیم و اجازه میدهیم که آن فرد به قلب ما رسوخ کند. همین امر ما را آسیبپذیر و بیحفاظ میکند . دیگر از خودمان دفاع نمیکنیم و ترجیح میدهیم زرهی را که در مقابل همگان به تن داریم، جلوی این شخص از تن دربیاوریم و اجازه دهیم هرکاری دوست دارد با دل ما بکند. آن دفاع شخصی که ما در برابر همگان از خود میکنیم، در این مورد خاص بشدت به چالش کشیده میشود.
عشق جدید، ما را به یاد تجربههای قبلی میاندازد: چنانچه رابطه عاطفی قبلی، با پایانی خوش سرانجام نیافته و شما بسیاری از خاطرات تلخش را سرکوب کردهاید، حال که قرار است فرد جدیدی، همان حس زیبا را در دل شما جوانه بزند، تلخیهای سرکوبشده قبلی هم مانند دملی چرکین سر باز کرده و خودنمایی میکند. شما وحشت دارید نکند این بار هم، همان اتفاقات بیفتند و این رابطه عاطفی شیرین، دستخوش ماجراهایی مهیب شود. حتی ممکن است بخواهید انتقام نفر قبلی را از محبوب جدیدتان بگیرید. در حالی که هر فرد ویژگیهای خود را دارد و دلیل نمیشود اگر قصه شخص قبلی با شما بخوبی و خوشی به پایان نرسیده، ماجرای فرد جدید هم همان مسیر را پیدا کند. خاطرات تلخ عشقهای قبل را دور بریزید .
عشق هویت ما را به چالش میکشد: اگر دوران کودکیتان در خانوادهای سپری شده که زیاد از شما انتقاد میکردند و شخصیتتان را زیر سوال میبردند، یا معلمان و همدورهایها نقاط ضعفتان را به رخ میکشیدند، این طرز فکر منتقدانه همچنان در ضمیر ناخودآگاهتان باقی مانده و شما فکر میکنید اشکالات و ایرادهایی که به شخصیتتان وارد است باعث میشود که کسی از شما خوشش نیاید . از این رو هنگامی که به فردی علاقهمند میشوید، این صدای وحشتناک در گوشتان زنگ میزند که: «ای بیچاره! تو عاشق آن شخص شدهای و به این نکته توجه نداری که او فردی کامل و دوست داشتنی است و تو انسانی سراپا عیب و نقص هستی. تو کوچکترین شانسی برای جذب او و برنده شدن در این بازی را نخواهی داشت. تو را چه به عاشق شدن!» این هم از همان اشتباهات تربیتی است که در وجودتان باقی مانده است. دلیل نمیشود اگر دور و بریهای شما برای تخلیه ناراحتیهای درونیشان، شما را به باد انتقاد میگرفتهاند، این نقصانهای جبرانناشدنی به شما وارد باشد. شاید فردی که تازه از راه رسیده، هیچکدام از این معایب را در شما نبیند و در عوض، مجذوب سجایای اخلاقیتان شده باشد که حتی خودتان از آن بیخبرید. برای شخصیت خود احترام قائل باشید و بدانید با رعایت اصول اخلاقی، لیاقت محبوب بودن را دارید.
نیش و نوش با هماند: در هر رابطه عاطفی، لحظاتی هستند که شما از شدت ذوق به آسمانها پرواز میکنید یا برعکس، تلخی غیرقابل تحملی را در وجودتان حس خواهیدکرد . هر هدفی که در زندگی دنبال کنید، چند مانع از زیرِ زمین برای ناامیدکردن شما سر بر میآورد. با این حال، برای رسیدن به آن هدف باید تلاش کنید و هر بار زمین خوردن همراه با درد و رنج را به جان بخرید تا بالاخره به مقصود متعالیتان دست یابید. یک عشق درست و منطقی هم از این قاعده مستثنا نیست. شادی و غم در هر داستان عشقی یافت میشود. اگر فکر میکنید برای فرار از غم عشق باید خود را به فردی بی احساس تبدیل کنید، این را بدانید که خود را از مزایای عشق نیز محروم کردهاید . از عذاب عشق نگریزید و سعی کنید عشق را در مسیری درست هدایت کنید تا شادیهایش هم به شما روکند .
عشق ما را با ترس آشنا میکند
عشق نامتوازن است: معمولا به هر رابطه عاطفی که نگاه کنید، عشقی که دو نفر نسبت به یکدیگر دارند کاملا همسطح نیست؛ یکی بیشتر و یکی کمتر است. حتی در عشقهای صددرصد دوطرفه هم این حالت وجود دارد. یک قصه عشقی در دورههای مختلف برای هردو نفر افت و خیز دارد، یعنی حس یکی از دو طرف در دورهای قویتر از دیگری و در دورهای کمتر خواهدبود . قرار نیست عشق معادلهای باشد که تمام مقررات آن به صورت عادلانه اجرا شود . اگر به آثار هنری توجه کنید، متوجه میشوید که زیباترینشان سرشار از بخشهای نامتقارن و فراز و فرودهاست. اگر به دشت و دمن و طبیعت چشمنواز هرگوشه از جهان نگاه کنید، هرچیز را به شکلی متفاوت از دیگری میبینید که در آن از خطوط کاملا صاف و یکدست، یا اشکال هندسی کاملا بیروح و با خطکش کشیده شده خبری نیست. عدم رعایت تقارنها و اندازهها، آثار هنری را زیبا میکند . این مساله در مورد عشق هم صادق است . اگر قرار باشد دو نفر همواره همدیگر را در سطحی یکسان دوست داشته باشند، دیگر یک داستان عشقی شکل نمیگیرد . شور و هیجان عشق در فراز و نشیبها و جهشهای بزرگ آن است .
عشق ما را از خانواده دور میکند: بله، شما سالها در دامن بزرگترها رشد کردهاید و آنها را دوست داشتهاید، اما قرار نیست با ورود فردی جدید به زندگیتان، جایگاه پدر، مادر و خواهر و برادرتان در قلب شما کمرنگ شود. شما با عاشق شدن از کودکی درمیآیید و وارد دنیای احساسات جدید میشوید .
عشق ما را با ترس آشنا میکند: بله، درست است. وقتی شما عاشق میشوید، زندگیتان رنگ و بوی دیگری میگیرد که از لحاظ قدر و قیمت با هیچ ثروتی قابل تعویض نیست . پس تعجبی ندارد اگر وحشت داشته باشید که این محبوب بیهمتا را از دست دهید، چون از دست دادن او به معنای فقدان تمام این خوشیها و خرمیهاست . اما بیایید به قضیه به شکل دیگری نگاه کنید . هر فرد برای موفقیت در عشق باید تلاش کرده و زندگی خود را مقبولتر کند؛ مثل پسری بدون تحصیلات که عاشق یک دختر از خانواده تحصیلکرده میشود، باید به سوی پیشرفت و ترقی برود تا بتواند برای آن دختر و خانوادهاش قابل قبول شود. حتی اگر در نهایت این رابطه عاطفی به وصال نینجامد، پیشرفتهایی که کسب کرده برای خودش باقی میماند. اگر از شکست عشقی میترسید، برای موفقیت در آن تلاش کنید؛ اما این را همواره به خاطر داشته باشید که با پایان یک قصه عشقی، دنیا هرگز به پایان نرسیده و سهم و قسمتتان در جهان محفوظ است. به مسیر درست زندگیتان ادامه دهید و عشق را بطلبید.