با فرزند پرتوقع خود اینگونه برخورد کنید.
کودک از روی فطرت میل دارد آزاد باشد، هر چه می خواهد بکند، به همه چیز دست بزند و هیچ کس سد راه او نشود، ولی این کار به صلاح کودک نیست، زیرا او نیک و بد را نمی شناسد و خیر و شر خود را نمی فهمد. همه کودکان احتیاج به توجه و محبت والدین دارند، ولی بعضی کودکان به طور مداوم و بدون وقفه از والدینشان توجه و محبت می خواهند. در بیشتر موارد علت این است که کودک از جانب یکی از والدینش مورد لطف، محبت و توجه کافی قرار نگرفته است. علت دیگر این مساله، احساس ناامنی و وابستگی شدید است، ولی اصلی ترین دلیل این مشکل، گوش به فرمان بودن والدین به فرمایشهای اوست.
روانشناسان راجع به محبت بیش از اندازه والدین می گویند که زیادی محبت بیش از نامهربانی و کم توجهی اثر زیانبخش دارد. هرچه کودک بزرگ تر می شود، والدین باید در عین ابزار محبت، به او بفهمانند که این محبت و توجه تا آخر زندگی ادامه نخواهد داشت و او در آینده باید خودش به حل مشکلاتش بپردازد و استقلال و اعتماد به نفس داشته باشد.
برای این که کودک بتدریج استقلال پیدا کند و خود را از وجود والدین بی نیاز سازد و بتواند مستقل زندگی کند، باید هر عمل کوچکی که انجام می دهد و اعتماد به نفس او را آشکار می کند، مورد تشویق والدین قرار گیرد.
آثار محبت زیاد
درهم شکستن اعتماد به نفس و از بین رفتن حس استقلال، حس مسوولیت و اعتماد به نفس، یکی از بزرگ ترین ارکان سعادت فرد است.
والدین باید دقت داشته باشند که یکی از نیازهای کودکان و نوجوانان، نیاز به استقلال است و کودک این نیاز خود را وقتی آشکار می کند که می خواهد کفش هایش را خودش به پا کند، لباسش را خودش بپوشد و... نوجوان می خواهد خودش راهنمای خودش باشد و دیگر از طرف والدین راهنمایی نشود. او از دخالت والدین در کارهایش عصبانی می شود. او برای پاسخگویی به این نیاز، تلاش و کوشش می کند، ولی مساعدتی که از خارج به شخص می رسد، پشتکار و مجاهدت او را ضعیف می کند، زیرا در این صورت انسان علتی برای سعی و کوشش خود نمی یابد، بخصوص در صورتی که مساعدت های خارجی از حد لزوم تجاوز کند در این هنگام عزم و اراده و قدرت پشتکار خود را از دست خواهد داد.
نحوه گفتن نه به کودک
فرزندان ما ممکن است خواسته هایی داشته باشند که برآورده کردن آنها به صلاح نباشد. با چنین فرزندانی چه برخوردی باید داشته باشیم و چگونه می توانیم آنها را قانع کنیم؟ در این مواقع شما چه برخوردی با آنها دارید؟ باید بدانید که درخواست فرزندان براساس میل و نیاز آنهاست، اما در برخی مواقع، برآورده کردن این میل و نیاز ممکن است به مصحلت نباشد.
ارضای خواسته ها و نیازها باید به گونه ای باشد که راه را برای رشد شخصیت فرد باز کند. به این معنی که اگر همیشه همه خواسته های ما بدون کوچک ترین مانعی برآورده شوند، از وضعیت موجود احساس رضایت می کنیم و هیچ تلاشی برای بهبود شرایطی که در آن هستیم انجام نمی دهیم و به دنبال پیشرفت نخواهیم بود. اصولا پیدایش نیازها و خواسته های تازه که محرکی برای حرکت رو به جلو است، نتیجه آن است که به برخی از خواسته های خود نرسیده ایم. بنابراین ما در حالی که نیاز فرزندان خود را برآورده می کنیم، باید آنها را آماده کنیم که از لحاظ شخصیتی، اجتماعی و روانی به پله های بالاتری دست پیدا کنند.
پلکانی برای بالا رفتن کودکان
خواسته های معقول باید ارضا شود، چون محرومیت و ناکامی در دستیابی به خواسته ها، شخص را در آینده از لحاظ شخصیتی و زندگی فردی با مشکل مواجه می کند. دوم این که ارضا و پاسخگویی به این خواسته ها باید نسبی باشد. در مباحث روان شناسی، ناکامی بهینه به معنای این است که در برخی موارد واقعا صلاح نیست به نیازهای فرزندمان پاسخ دهیم. سوال این است که چگونه باید این کار را انجام دهیم؟
فرزندان ما هنگامی شخصیت سالمی دارند که 2 خصوصیت در آنها وجود داشته باشد. خصوصیت اول، شناخت واقعیت ها و شناسایی محدودیت ها و فرصت هایی است که وجود دارد. یعنی آموزش این نکته که در زندگی موانع و ناکامی هایی وجود دارد، خودش می تواند یک هدف تربیتی باشد و به فرزند ما کمک کند که واقع نگر بار بیاید و به قول معروف لوس و دردانه نشود. بچه های لوس بچه هایی هستندکه نه نشنیده اند.
خصوصیت دوم مربوط به تفکر فرزند است. به این معنی که باید متوجه شود دست دیگری نیز در کار است که ممکن است بر وفق مراد او نباشد و او باید راه حل مناسب را پیدا کند تا اوضاع را به نفع خودش تغییر دهد. تقویت این روحیه در کودک مهم است.
چگونگی تقویت روحیه
بچه ها از ما یک تصویر ذهنی به دست می آورند که این تصویر، معلول روش ماست. مثلا اگر از کودکی بپرسید که پدر و مادرت چه رفتاری دارند، ممکن است بگوید تا حرفی به آنها می زنم، داد می زنند یا برعکس، بگوید خیلی حوصله دارند. برخورد ما در مقابل فرزندانمان، وقتی نمی خواهیم خواست آنها را برآورده کنیم، باید همراه با اعتماد و صمیمیت باشد و در عین حال باید این رابطه نشانه هایی از جدیت و گفتگوهای دوطرفه داشته باشد.
والدین نباید احکام خود را بسته بندی کنند و تحویل فرزندانشان بدهند. ما باید برای هر رفتار خود توضیح قانع کننده داشته باشیم. در این صورت فرزندمان یاد می گیرد که با محیط اطراف نیز به شیوه ای عاقلانه و تحلیلگرانه برخورد کند. احکام بسته بندی شده باعث می شود بچه ها دنیا را سیاه و سفید ببینند. در دنیای امروز که بچه ها مجراهای ارتباطی زیادی دارند، نمی توان به صورت تحکمی برخورد کرد بلکه باید با قدرت استدلال و ارتباط عاطفی برخورد کنیم.