کودکان کار؛ لبخندهایی که در فقر می پوسد

کودکان کار؛ لبخندهایی که در فقر می پوسد
حضور کودکان کار در گرمای تابستان و سرمای زمستان در گوشه و کنار شهر برای امرار معاشی اندک طی سال های اخیر بیش از پیش مشاهده می شود و لبخندهای این کودکان معصوم در زیر پوست فقر رنگ می بازد.

ماده 79 از قانون کار ایران (مصوب 1369) اعلام می‌کند: به کار گماردن افراد کمتر از 15 سال تمام ممنوع است.

مواد 80  تا 84 همین قانون، فقط اجازه کار برای گروه سنی 15 تا 18 سال را به عنوان " کارگران نوجوان" مجاز دانسته و این اجازه را بر انجام آزمایش‌های پزشکی سالانه، ساعت کار کمتر از کارگران بزرگسال، ممنوعیت انجام هرگونه کار سخت و زیان‌آور، شب‌کاری، حمل بار بیش از وزن مجاز مشروط دانسته است.

ماده 176 همین قانون نیز متخلفان از مواد 79 تا 84 را مستحق جرایم نقدی و حبس می‌داند. بندهای 1 و 2 از ماده 32 کنوانسیون جهانی حقوق کودک که دولت ایران در سال 1372 به آن ملحق شده نیز تاکید می‌کند که کشورهای عضو این کنوانسیون باید از کودکان خود در برابر استثمار اقتصادی حمایت کرده و حداقل سن کار، مقررات مناسب برای اشتغال کودکان و مجازات‌ها و ضمانت‌های اجرایی برای مواد ناظر برکار کودکان را تعیین کنند.
 
اما برای کودکان کار، قانون کار، قانونی بیگانه است و کودکان برخلاف قانون های نوشته ونانوشته، دشواری روزهای سخت زندگی را تجربه می کنند.
 
کودک خیابانی به کودکان زیر 18 سالی اطلاق می شود که در متن و یا در حاشیه شهرهای بزرگ و یا کوچک برای بقای خود یا خانواده مجبور به کار یا زندگی در خیابانها هستند.
 
میزان ارتباط این کودکان با خانواده متفاوت و ممکن است درحد ارتباط روزانه، چند بار در هفته، در ماه و یا گاهی حتی به چند بار در سال تقلیل یابد و به همین میزان هم این افراد در معرض آسیبهای بنیان افکنی مانند ایدز، اعتیاد، باندهای خلاف، بیماریهای سنگین و عفونی، کودک آزاری و تجاوز قرار گیرند.
 

 
وضعیت فعلی و آنچه که در خیابان‌های شهر شاهد هستیم، از تاکیدات این مواد قانونی فاصله بسیار دارد. گذشته از شرایط سخت و طاقت‌فرسایی که برکودکانی که به علت فقر اقتصادی خانواده، ناچار به کار هستند تحمیل می‌شود، جمعیت کثیری از این گروه که به " کودک‌کار" ملقب شده‌اند کمتر از سنی هستند که قوانین رسمی کار، اشتغال آنها را در شرایط خاص مجاز دانسته است.
 
کودکان کار به اجبار با کودکی خود وداع می‌گویند تا بخشی از بار فقر خانواده را به دوش کشیده و از سنگینی آن بکاهند.

میلاد کودکی 13 ساله است که در رستوران کار می کند و برنامه روزانه اش تنها شستن قابلمه و سیخ وظرف است!

میلاد روزانه مزد می گیرد وبا همین مزد اندک در پرداخت اجاره خانه  وخرج زندگی، کمک مادرش است که پرستار خانه هاست.
 
میلاد که سر درد دلش باز می شود از کودکی تکه تکه شده اش می گوید؛ از اینکه دوست داشت مانند تمام کودکان هم سن و سالش تفریح و آسایش و رفاه داشته باشد اما باید کارکند، سراغ ورزش هم نمی تواند برود، چون پول لباس وکفش وشهریه هیچ کلاسی را ندارد.
 
میلاد می گوید: ما خیلی چیزها نداریم، چیزهایی که علاقه داریم را نداریم وآن وقت به چیزهایی کشیده می شویم که نباید.

میلاد بعد از رستوران دستفروشی هم می کند، می گوید علاقه زیادی به استخر دارم اما هزینه ورودی اش خیلی زیاد است و توانایی پرداختش را ندارم، هزینه ها را که پرداخت می کنم گاهی هیچ چیز برای خودم نمی ماند.
 
وی که دوست داشت درس بخواند، اما خانواده مانع شد، می گوید: دوست داشتم درس بخوانم تا حقم را از جامعه می گرفتم، الان برای مزدی اندک کار می کنم وگاهی حرف هایی را که نباید بشنوم، می شنوم، دوست داشتم شب درس بخوانم اما اینقدر خسته هستم که نمی توانم.
 
حرف هایش را می شنوم و چشم های پر از حسرتش را نگاه می کنم، سادگی نگاهی که با فقر گره خورده است، فقری که این حسرت چشم هایش را به او بخشیده در ازای این بذل نابرابر تمام امید او را به غارت برده است.آرزوهایش بسیار کوچک است واز حد یک دست لباس ودرس خواندن بی دغدغه تجاوز نمی کند!

فاطمه کودکی 12 ساله است که همراه مادر و دو خواهرش اکثر روزهای تابستان در زمین های کشاورزی مشغول کار هایی نظیر نشاء شالی و وجین است.
 

فاطمه تا کلاس پنجم درس خوانده است وخانواده اش دیگر اجازه ادامه تحصیل را به او ندادند.
 
جثه نحیف فاطمه را که می بینی تنها به این فکر می کنی که چگونه در آفتاب 40 درجه تابستان صبح وعصر همپای بقیه کارگران تاب می آورد.
 
محمد کودکی است که هنوز در نبرد آرزوها و بایدهای زندگی و به اجبار بزرگ و نان آور خانه ای 6 نفره بودن عادت نکرده است. فقط جمعه ها است که محمد دوباره کمی به کودکی اش قدم می گذارد، تماشای برنامه های کودک تنها تفریح کودکانه محمد است.

شنبه تا پنچ شنبه محمد دوباره نان آوری می شود که هیچ گاه نباید بدون مزد باربری و چرخ کشی در خانه قدم بگذارد، سهمش اما از تلاش روزانه و ماهانه اش پرداخت اجاره خانه است که پدرش به تنهایی از پس آن بر نمی آید.
 
محمد می گوید: من و پدرم سخت کار می کنیم اما درآمدمان از باربری و چرخ کشی متغیر است و گاهی کفاف هیچ یک از امورات زندگی مان را نمی دهد، بعضی از مردم هم بعد از کار پولم را نمی دهند و من هم نمی توانم با آنها دعوا کنم.

حرف هایش به اینجا که می رسد انگار امیدش رنگ می بازد و لبخند آغازینش را از روی صورت نحیفش محو می کند. شاید به روز های سخت پیش رو نگاه می کند روزهایی که شانه هایش دیگر توانی برای کشیدن بار سخت زندگی نداشته باشد.

محمد می گوید :دوست داشتم زندگی ام رنگ دیگری داشت !

البته اینها تنها بخش کوچکی از واقعیت موجود است، اگر قدری با تامل به اطراف خود بنگریم کودکان کار را در سرچهارراه ها، کوره پزخانه ها، مخازن زباله که گاهی برای لقمه نانی سر به آن فرو کرده اند، در کارگاه هایی که کمتر نشانی دارند و کودکانی که مواد مخدر را حمل می کنند مشاهده می کنیم .کودکانی که مدام بین ادارت مربوطه به خود پاسکاری می شوند.
 
 

یکی از وظایف سازمان بهزیستی تحت پوشش قرار دادن این کودکان است تا این کودکان را به طور موقت در مراکز نگهداری این کودکان نگه دارد وآن دسته از کودکانی که دارای خانواده هستند به آغوش خانواده بازگشت دهد.

در طرح نگهداری کودکان بهزیستی آمده است که به خانواده های نیازمند و بیکار برای بازتوانی کمک شود وبا معرفی بهزیستی وام اشتغال به خانواده های شامل این طرح پرداخت شود،پیگیری مددکار در خصوص این کودکان شش تا یک سال باید ادامه یابد.

برای اینکه از چگونگی فعالیت های بهزیستی در این زمینه مطلع شویم پیگیری بسیار از بهزیستی استان انجام دادیم اما نتیجه ای حاصل نشد.
 
فقر خانواده‌های کودکان کار، گویی که میراث نسل اندر نسل است و والدین بسیاری از این کودکان هم در کار در سنین خردسالی، تجربه‌یی کمتر و سبک‌وزن‌تر از فرزندان خود ندارند.
 
تعداد بسیاری در میان کودکان کار می‌توان یافت که از بدسرپرستی، تک‌سرپرستی یا بی‌سرپرستی رنج می‌برند و مجموع این عوامل، کودکان را خواسته یا ناخواسته به کار وامی‌دارد و این کودک کار، کودکی خود را از دست داده و زمانی را که باید برای توانمند‌شدن به ورود به جامعه صرف کند از دست می‌دهد.

این کودکان خیلی زود به بزرگسالی پا می‌گذارند و مهم‌ترین آسیب،‌ این است که فقر کودک کار، پایدار خواهد بود و استمرار می‌یابد و امروز به علت فقر کار می‌کند و فردا هم دست به گریبان فقر خواهد بود.
ارسال نظر