نگاهی به ساختار خانواده در زندگی امروزی
بیشتر ما خانواده را به همان شکل رایج پدر، مادر و فرزند تصور می کنیم که در آن پدر مسئول خانواده است و وظیفه امرار معاش خانواده با اوست. مادر هم اگر در بیرون از خانه کار نکند، وقت خود را با فرزندان سپری می کند و فرزندان هم در بستر خانواده، بزرگ و تربیت میشوند و میبالند. یعنی همان تصور غالب از یک خانواده هستهای. منتها مهم است بدانید خانواده به غیر از این مدل، در فرهنگ ها و دوران مختلف، شکلهای دیگری هم داشته و دارد.
وقتی غمگین و ناامیـد، از همهجا رانده و مانده میشوید؛ وقتی فهرست دفترچه تلفنِ همراهتان را بالا و پاییــن و حس میکنید به هیچکس و هیچکدام از این اسمها و آدمها، نمیتوانید زنگ بزنید، اعتماد کنید، دو کلمه حرف بزنید و درددل کنید؛ وقتی بیپول و ندار و گرفتار و بیپناه میشوید؛ وقتی احساسِ ورشکستهها و بازندهها را دارید و زیر فشار مشکلات زندگی کم آوردهاید و از طرفی، نمیخواهید جلوی غریبهها به روی خودتان بیاورید؛ وقتی اتفاقِ خوب و قشنگی برایتان میافتد و از صمیم قلب دوست دارید این شادی را با نزدیکترینها، همانها که در غمها و دشواریها کنارتان بودند تقسیم کنید؛ وقتی یک راز روی سینهتان سنگینی میکند و با هیچ کس نمیتوانید دربارهاش صحبت کنید و… در تمام این لحظات، به سراغ چهکسی یا کسانی میروید؟
«خانواده». پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر و فرزند مهمترین پناه و آخرین امیدهای ما در لحظات تلخ و شیرین زندگی هستند. همانها که بودنشان، وجودمان را گرم میکند، هم آراممان میکند و هم شاد و بانشاطمان. کنارشان، هم میشود در سکوت نشست و هم از ته دل قهقهه زد. هم از شادیها و موفقیتهایمان شاد میشوند و هم با غمهایمان اشک میریزند. تنها کسانی که ما را همینطور که هستیم، دوست دارند و پذیرفتهاند. تنها آدمهایی که زخم نمیزنند، حداقل آگاهانه نمیزنند و همیشه و همهوقت و همهجــا هوایمان را دارند. سرنوشتمان با سرنوشتشان گره خورده و از روزی که به دنیا میآییم تا روزی که از دنیا میرویـم، تحتتاثیر یکدیگریم. امروز 25 شهریورماه، روز خانواده است. روزی برای مهمترین جمع و گروهِ دنیا. جمعی که از طرفی به تکتکِ افراد و از طرف دیگر به کل جامعه، هویت میدهد و شناسنامه و ریشه ماست. به همین مناسبت پرونده امروز «زندگیسلام» قرار است در قالب تعدادی یادداشتِ خواندنی، به بررسی مفهوم خانواده و کارکردهای آن بپردازد و البته از خانواده های عجیب دنیا هم بگوید. با ما همراه باشیـد.
نگاهی به رایجترین آسیبهایی که خانوادههای ایرانی از آن رنج میبرند
الهه توانا- خانواده در طول سالها، تعریف و کارکرد مشابهی داشته اما ویژگیهای آن در هر دوره و زمانی، شکل و شمایل متفاوتی پیدا کردهاست؛ برای مثال در دورهای، دنبال کردن شغل آبا و اجدادی، ویژگی بارز خانواده های ایرانی بوده است، زمانی پدرسالاری و در گذشتهای دورتر مادرسالاری و… . اما این سالها وقتی پای حرفهای پدر و مادرهای جوانی که کودکان و نوجوانانِ دیروزند و قرار است نسلِ بعدی را تربیت کنند و پرورش دهند مینشینیم، متوجه یک سری آسیبهای رایج میشویم که متاسفانه از شدت بیتوجهی، تبدیل به مشخصه خانوادههای دیروز و امروز شده است.
یکی از پررنگترینِ این آسیبها را شاید بتوان علاقه به نمایش داراییها، تواناییها، استعدادها و آرزوها دانست؛ مشخصهای که بچه ها به عنوان ویترینی برای نمایش این همه، عهدهدار آن هستند. امروز فرزندان خانوادههای طبقه متوسط و بالاتر تا پایان سن دبستان به مجموعه وسیعی از دانشها و هنرهای گوناگون آراستهاند؛ زبان انگلیسی، موسیقی، هنرهای تجسمی، رشتههای ورزشی و کلی مهارت دیگر که بهطور طبیعی یادگرفتنشان -به شرط علاقه البته- سالهای سال زمان میبرد.
خانواده قرار است بستر مناسبی را فراهم کند تا استعدادهای فرزندان هرز نرود و عمرشان بیکار و بیهنر و بیهوده تلف نشود اما قرار نیست بهزور در آن ها علاقه و استعداد ایجاد کند، قرار نیست همه توان بچه را در همان سالهای ابتدایی زندگی، صرف دویدن و رقابت و آموختنهای غیرضروری کند؛ میگویم غیرضروری چون گاه آموزههای ضروریتری لابلای این کلاسهای جورواجور، گم میشوند و بچهها فرصت طلاییشان برای بازی کردن و کشف جهان را از دست میدهند. از آموختن ضروریات زندگی به بچهها گفتم، یادم آمد استادی میگفت: ما فرزندمان را «زن» و «شوهر» و «پدر» و «مادر» تربیت نمیکنیم؛ یعنی یادمان میرود او چندسال دیگر قرار است همسر و والد بشود، برای آن روز آمادهاش که نمیکنیم، مانعش هم میشویم. این وابسته بارآوردن بچهها، یکی از آسیبهایی است که دامن خانوادههایمان را گرفته و بیخبر از پیامدهای منفیاش، آن را نشانه پدر و مادر خوب بودن تلقی میکنیم.
فرزندان در بسیاری از خانوادههای ایرانی، مسئول بار نمیآیند، تا وقتی مجبور نشوند دنبال کار و درآمد و استقلال نمیروند، درس خواندن را لطف به پدر و مادر و استاد و معلم میدانند و وقتی وارد زندگی مشترک میشوند در شریک زندگیشان پدر یا مادرِ همیشه سرویسدهنده را جستوجو میکنند. غیر از آنچه بهعنوان آسیبهای خانوادههای امروزی گفتهشد، رفتارهای قابل نقد دیگری وجود دارد که از گذشته همیشه همراه ما بودهاست. بهوجود آوردن احساس گناه در بچهها یکی از این رفتارهاست؛ مادری که بیماریاش را به رفتار بد فرزندش ربط میدهد تا او را تربیت کند، پدری که آشکار و پنهان بهخاطر هزینه کردن برای فرزندش منت میگذارد، صحبت کردن از زیبایی و جوانی هدررفته بهپای فرزندان که درصورت غیاب آنها هم پایدار و ابدی نمی ماند و مواردی از این قبیل، باعث میشود فرزندان تا همیشه خودشان را مقصر و گناهکار بدانند، نه قدردان پدر و مادرشان.
وقتی از برنامههای خانوادگی حرف میزنیم، از چه چیزی حرف میزنیم؟
وقتی از تحکیم خانواده و تقویت بنیان های آن سخن به میان می آید، به طورمعمول توصیه برای گرم شدن روابط اعضای خانواده با اختصاص زمان هایی برای دور هم بودن، گپ زدن و ترتیب دادن تفریحات خانوادگی، پای ثابت این بحث است و سر و گوش همه ما از این حرف ها پر است و معمولا با پاسخهایی مثل: «ای بابا! پدر من که تا ساعت 9 شب سرِ کار است و وقتی هم به خانه میآید، مشغول تماشای اخبار و فوتبال می شود» یا «مامانِ من از صبح تا شب مشغولِ پخت و پز و بشور و بساب و خرید است» یا مثلا «بچه من بیشتر از این که به بازیهای جمعی و گروهی علاقه داشته باشد، معمولا تنهایی کتاب میخواند و با لِگوهایش بازی میکند» و… مواجه می شویم و با این استدلالها نتیجه میگیریم: «به ما نیامده دور هم جمع شویم و باهم خوش بگذرانیم!» در حالی که شاید همه این حرفها، ناشی از تعریف نادرستِ ما از حالِ خوب خانوادگی و لذت بردن در جمع خانواده باشد. نباید فراموش کنیم همان طور که شرایطِ هر خانواده، چه به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و چه به لحاظ مذهبی و اقتصادی با خانوادههای دیگر متفاوت است، تعریفِ خوش گذراندن با خانواده هم برای هر خانوادهای میتواند متفاوت باشد.
اگر خانوادهای به واسطه موقعیت و امکانات و سبک زندگی و حتی تعداد اعضا، تعریفش از دورهمی و لذت بردن، طبیعتگردی با کولهپشتی است، یا اگر خانوادهای هر روزِ هفته و تمام آخر هفتهها مشغولِ مهمانی رفتن و مهمانی دادن است یا اگر خانوادهای مهمترین تفریح و دلخوشیاش سر زدن به یک کتاب فروشی معتبر و خرید کتاب برای تمام اعضای خانواده است، لزوما قرار نیست اعضای خانواده شما هم با ترتیب دادن همین برنامهها به هم نزدیکتر و با هم همدلتر شوند. ممکن است همین که پدر شما فرصتی برای تماشای فوتبال یا مادر شما، خلوتی برای نوشیدنِ یک فنجــان چای در آشپزخانه داشته باشد، آن قدر حالش خوب شود و انرژی بگیرد که بتواند حالِ بقیه اعضای خانواده را هم خوب کند. مهم این است که ما به عنوان اعضای یک خانواده، از بودنِ در کنارِ یکدیگر، احساس آرامش و نشاط کنیم و از همنشینیِ باهم لذت ببریم و مهم است که برای دستیابی به این حالِ خوب، واقعبیــن و منصف باشیم و براساس شرایط خانوادگیمان، بررسی کنیم چه برنامهای میتواند حال تکتک اعضای خانه را خوب کند و گاهی به نفعِ همدیگر کوتاه بیاییم. آن وقت است که می بینیم نقطه های کوچک خوشبختی در آسمان زندگی مان می درخشند، انگار خوشبخت ترین خانواده روی زمین، خانواده ماست!
خانوادههای مادرتبار
در گذشته، ملاحظات زیستی دو جنس زن و مرد باعث شده بود مردان به علت سرعت، چابکی و بالاتنه قویتر به شکار بپردازند و زنان به دلیل باروری و شیر دادن بچه به گردآوری دانه و میوه و نگهداری غذا و کودک مشغول شوند. در نتیجه برخی از مردم شناسان معتقدند که زنان کشاورزی را اختراع کرده اند و با کاهش اهمیت شکار در معیشت گروه های انسانی، اهمیت کار زنان در امر کشاورزی و تولید بیشتر از گذشته شد. برخی معتقدند در این جوامع، زنان از جایگاه بالایی برخوردار شدند که دیگر هرگز بعد از آن تکرار نشد، جوری که حتی توارث هم از سوی زنان حساب می شد. منتها جوامعی که عمدتاً از راه گله داری و پرورش احشام و شکار، معیشت می کردند به دلیل تسلط بیشتر مردان در امر تولید، عموماً مردسالار و پدرسالار بودند. جوامعی که بقایای آن ها در جنگل های آمازون وجود دارد و قبیله «یانومامو» یکی از آن هاست.
تناقض دختر کُشی و زندوستی!
بررسی های مردم نگارانه از قبیله یانومامو (قبیله ای که در جنگل های استوایی در جنوب ونزوئلا و شمال برزیل پراکنده اند) حاکی از این است که جوانانِ خانوادهها نمی توانند همسری به دلخواه برگزینند. قواعد زناشویی یانومامو می گوید یک مرد باید از دودمانی به جز دودمان خودش همسر بگیرد. در همین حال اگر نوزاد زنی، دختر باشد و شوهرش پسر خواسته باشد، احتمال این که مرد نوزاد را بکشد، زیاد است. این عرف باعث شده پسران دهکده 30 درصد بیشتر از دختران باشند! وضعیت وقتی وخیم تر میشود که مردان بزرگ تر و نیرومندتر یانومامو، دو یا سه زن می گیرند. در نتیجه کمبود زن برای مردان جوان تر به مسئله حادی تبدیل میشود و سر همین ماجرا، جنگها و نزاع های بسیاری بین مردم دهکده های مختلف شکل میگیرد. مسئله ای که در چنین جوامعی، ناخودآگاه خانواده ها را به سمت داشتن فرزند پسر می کشاند، کارکرد نیروی مردها برای بقاست.
جیب برادرزن، محل تامین هزینههای زندگی خانواده
جالب است بدانید مردم شناسان به وجود برخی از خانواده ها پی برده اند که در آن، مرد و زن هزینه خود را نمی پردازند بلکه این برادر خانم است که هزینه زندگی آن ها را متقبل می شود. دلیل این کار هم به ازدواج هایی برمی گردد که اهالی دو منطقه با هم صورت می دهند. مثلاً در یکی از مناطق، سیب زمینی کشت می شود و در دیگری ماده غذایی مورد نیاز آن منطقه به عمل می آید که برای مبادله این دو محصول یا محصولات مشابه، چنین قوانینی ایجاد می شود تا خانوادههای هر دو منطقه بتوانند نیازهای خود را برطرف کنند.
خانواده گسترده یا همان پدرسالار نوستالژیک
تا یک قرن پیش، شکل غالب خانواده ها در دنیا، خانواده گسترده بود. این نوع خانواده یک واحد تولیدی و همچنین مصرفی بود. اعضای خانواده گسترده، شامل پدر با همسر یا همسران خود، پسران با همسران و فرزندانشان بودند و در کنار آن ها خویشاوندان دیگر، افراد سالخورده، معلول و بیمار هم مسکن و پناه داشتند. فعالیت اقتصادی خانواده، جنبه خودکفایی داشت و مستخدمان، برده ها و افراد دیگر هم در فعالیت های تولیدی آن شرکت داشتند. کلمه فامیلی «Family» از لغت یونانی فامیلیا، به معنی مستخدم و برده گرفته شده است که از لحاظ تاریخی به نوعی اتحاد خانگی اطلاق و افراد آزاد و برده را با هم شامل می شد. در این نوع خانواده ها، همسرگزینی و ازدواج اجباری بود و در صورت اطاعت نکردن فرزندان چه در این زمینه یا زمینه های دیگر، مالکیت پدر، سلاحی بسیار قوی بود و تهدید به محروم کردن از ارث، فرد را به طور جدی به خطر می انداخت.
خانواده هسته ای؛ کوچک و شهری
این خانواده از دل خانواده های دوران صنعتی به وجود آمد. برای اولین بار امکان دور نگه داشتن زنان و کودکان از درگیریهای اقتصادی و مادی ایجاد شد و برای اعضای خانواده فضایی خصوصی شکل گرفت. مرد بر اساس ویژگی های فردی و شخصیتی، همسر دلخواه خود را انتخاب می کرد و صاحب یکی دو فرزند می شدند. شکلی از خانواده که به تدریج و با گسترش فعالیتهای اقتصادی و تقسیم کار در جامعه، شیوه غالب زندگی در شهرهای بزرگ شد.