چند رباعی از شاعر خوش ذوق جلیل صفر بیگی
مادر که دوباره خواب شومی دیده
از بهت و سکوت پدرم می ترسم
ما گاو نداریـــــــم ولـــــــی زاییده
!
طفلک پســــــرم باز مجابش کردم
بی شام به زور قصه خوابش کردم
ناگاه کبوتری به خوابش آمد
ناچار گرفتم و کبابش کردم
مانند همیشه چشمهایـــم به در است
بر سفره ی ما جگر نه خون جگر است
ته مانده ی سفره ی شما را آورد
آری پدرم مورچه ی کارگـــر است
دل می شود از تو قرص با یک بوسه
احوال مرا بپرس بــــــــــــا یک بوسه
لب های تو نسخه ای مرا پیچیدند
صبح و شب و ظهر، قرص، با یک بوسه!!
مصراع نخست: من تو را می بوسم
در مصرع بعد هم تو را می بوسم
ایراد ندارد! به کسی چه! اصلا
شعر خودم است من تو را می بوسم!
بی دغدغه همچنان تو را می بوسم
بی بوسه عزیز! در خودم می پوسم
آنقدر به بوسه ی تو معتادم که
یک قافیه در میان تو را می بوسم!
می لرزم و ضعف دید دارم دکتر
مجنونم و شکل بید دارم دکتر
لبهای من از تب جنون می سوزند
بوسیدگی شدید دارم دکتر!!
خبر چون سیل دنیا را گرفته
که دارا رفته سارا گرفته
خودم را دار خواهم زد یقیناً
دلم تصمیم کبری را گرفته
تاریکم و شب از دل من می جوشد
- تکرار به تکرار خودش می کوشد -
تکراری ام آن قدر که حالا دیگر
پیراهنم از حفظ مرا می پوشد !
من سر به تنم زیاد بود از اول
شالوده ام از تضاد بود از اول
ابعاد مرا عشق به هم ریخته بود
روحم به تنم گشاد بود از اول
من قرعه به نامم از ازل افتاده
یک مرد همیشه در هچل افتاده !
در عشق تو بدجور گرفتار شدم
مثل مگسی که در عسل افتاده !