چرا نمی فهمی؟ (غزلی عاشقانه)
دچار تا نشوی عشق را نمی فهمی
تو هیچ از من و این ماجرا نمی فهمی
تو هیچ از من و این ماجرا نمی فهمی
رفیق، نسبت من میرسد به مجنون، آه
و عشق سهم من است و شما نمی فهمی
بدون آنکه بفهمم شدم دچار دلت
تو خنده می کنی اما مرا نمی فهمی
خیال می کنی آیا که من پشیمانم؟
خیال می کنی آیا؟ و یا نمی فهمی؟
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
خیال توبه ندارم، چرا نمی فهمی؟
ز عشق گفتم و باز حاضرم به تکرارش
بگو گه حرف مرا تا کجا نمی فهمی؟
و حرف آخر من، عشق اختیاری نیست
دچار تا نشوی عشق را نمی فهمی
اسماعیلی