بی‌خبر (غزلی از فاضل نظری / آن ها)

بی‌خبر (غزلی از فاضل نظری / آن ها)

سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد

اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد

 

من و تو پنجره‌های قطار در سفریم

سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد

 

ببر به بی‌هدفی دست بر کمان و ببین

کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد

 

خبرترین خبر روزگار بی‌خبری‌ست

خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد

 

مرا به لفظ کهن عیب می‌کنند و رواست

که سینه‌سوخته از «می» حذر نخواهد کرد

عضویت در کانال دی دیل

 

ارسال نظر