شاه بیت شعری از جواد مهدی پور
فکر من از خـــــــــــــط چشمان تو فرمان می برد
فکر من از خـــــــــــــط چشمان تو فرمان می برد
طرح لب های تو از من ، " دل " چه آسان می برد
شیخ با سجاده و تسبیح مشغول " ریا " ست
آبــــــــــــروی خویش را در راه شیطان می برد
حاجی از احـــــــــرام خود چیزی نمی داند ولی
دست خالی نیست او " قاموس قرآن " می برد
رونق فـــرش ست حالا ، تاجر بی تجربه
زیره ها را بازهم با خود به کرمان می برد
شاه بیت عشق کافی نیست ، حافظ زین سبب
پیش شاه عشق خود یک جلـــد دیوان می برد
با سیاست آبجو را جـای زمزم می خورد
زارع بیچاره می کارد ولی خــان می برد