در این مواقع اشکهای کسی که با او همدلی و همراهی میکنیم به ما چیزی میگوید؛ احساس میکنیم میخواهیم او را به شکلی آرام کنیم. وقتی در این لحظات کسی را همراهی میکنیم، بعید نیست خودمان هم کمی غمگین و ناراحت شویم. در این نوشتار با ما همراه باشید تا ۸ نکته درباره مقایسه همدلی شناختی و همدلی عاطفی را بدانید.
معمولا فکر میکنیم همدلی یعنی توانایی قرار دادن خودمان به جای دیگری و تلاش برای درک بهتر آنچه او تجربه میکند. آیا میدانستید محققان شکلهای متفاوتتری از همدلی را شناسایی کردهاند؟ دو نوع اصلی همدلی که شناسایی شده و مورد مطالعه قرار گرفته عبارت است از همدلی شناختی و همدلی عاطفی.
این دو نوع کاملا متفاوت از همدلی از اهمیت کاملا یکسانی برخوردارند. همدلی شناختی و همدلی عاطفی به ما در برقراری ارتباط با دیگران و حفظ آن ارتباط کمک میکنند.
همدلی به ایجاد ارتباط بین انسانها کمک میکند. همدلی به انسانها نیرویی میدهد تا به سمت یکدیگر گام بردارند، به یکدیگر کمک کنند و در شفا و درمان یکدیگر موثر باشند. نویسنده و کارشناس حوزه رهبری به نام استفان کاوی میگوید: “وقتی همدلی عمیق خودتان را به دیگران نشان میدهید، سطح انرژی تدافعی آن ها پایین میآید و انرژی مثبت جایگزین آن میشود. به این ترتیب، در حل مسائل خلاقانهتر عمل میکنید”.
ما انسانها در طول زندگی در خانه یا محیط کار دائما در حال تعامل برقرار کردن و ایجاد تعادل در متغیرهای روابطمان هستیم. در صورت نداشتن همدلی، قادر نیستیم روابط بینفردی را ایجاد کنیم و آنها را پرورش دهیم، روابط ما معیوب و لکهدار میشود، اعتماد شکسته می شود، روابط از دست میرود و تنهایی و انزوا برایمان حاصل میشود. وقتی همدلی نمیکنیم، درگیریها از بین نمیروند، همکاری، مشارکت یا حل مساله دشوارتر میشود.
جامعه برای راحتتر کردن روابط و پیشرفت آدمها به همدلی نیاز دارد. در صورتی که همدلی در جامعهای گم شود، انسانها بیش از پیش از هم جدا میشوند، بهرهوری کاهش مییابد و جایی برای نوآوری و خلق ایدههای جدید وجود ندارد.
تمرین همدلی در انواع روابط بسیار حائز اهمیت است. برخی از این روابط عبارتند از:
دو نوع کاملا متفاوت از همدلی( همدلی شناختی و همدلی عاطفی) ما را قادر میکنند با دوست یا یکی از اعضاء خانواده خود در شرایط بحران ارتباط برقرار کنیم. تفاوتهای متمایز و مشخصی بین این دو نوع از همدلی وجود دارد.
وقتی همدلی شناختی را تمرین میکنیم، درواقع تمرین میکنیم از زاویه دید فرد مورد نظر به ماجرا نگاه کنیم. در اصل، تصور میکنیم اگر واقعا به جای این فرد در این موقعیت باشیم اوضاع چه شکلی میتواند باشد. به واسطه همدلی شناختی خودمان را در موقعیت طرف مقابل قرار میدهیم و درک بهتری از تجربه او به دست میآوریم.
فرض کنیم با کسی همدلی میکنیم؛ او درد و رنجی دارد و چیزی او را آزار میدهد. ما به راحتی میتوانیم از ماجرا و اوضاع فاصله بگیریم چون تصویر بزرگ و کلی ماجرا را میبینیم. مثلا فرض کنید دوست شما در مصاحبه شغلی شرکت کرده است. حالا برای این شغل انتخاب نشده و این موقعیت از دست رفته است. به احتمال بسیار زیاد دوست شما ناامید و مایوس میشود. اما شما میدانید که او فردی بااستعداد است و به احتمال زیاد به زودی کار خوبی پیدا میکند.
از طرف دیگر، وقتی همدلی شناختی را تمرین میکنیم، دیگران را در همان نقطهای که هستند میبینیم. به این ترتیب درک میکنیم مثلا اگر کسی نتوانسته شغلی را به دست بیاورد، چرا غمگین یا مایوس میشود. در همدلی شناختی تصور میکنیم اگر من در این لحظه به جای او بودم چه احساسی داشتم؛ به موقعیت یا شرایط از نگاه او نگاه میکنم.
تصور کنید کنار یکی از عزیزان خود نشستهاید؛ مثلا کودکتان، خواهر یا برادرتان یا یک دوست. او شروع به گریه میکند. آنچه او در این لحظه تجربه میکند ما را هم تحت تاثیر قرار میدهد. ما هم ناراحت و غمگین میشویم. وقتی همدلی عاطفی را تجربه میکنیم، دیگر از زاویه دید آن فرد نگاه نمیکنیم بلکه تجربه عاطفی مشترکی با آن فرد پیدا میکنیم.
دو محقق حوزه روانشناسی اجتماعی به نامهای هاجز و دیویس همدلی عاطفی را به سه قسمت تقسیم و تعریف میکنند:
1.احساس طرف مقابل را دقیقا احساس کردن
به گفته هاجز و دیویس ارتباط مثبتی بین همدلی عاطفی و شوق و اشتیاق برای کمک به دیگران وجود دارد. به عبارت دیگر، وقتی کسی به راحتی با دیگری همدلی عاطفی میکند، احتمالا در صورت نیاز برای کمک به او هم گام برمیدارد.
همدلی عاطفی تاثیر فراوانی در سلامت عمومی و لذت بردن از مهمترین روابط انسانی دارد.
تحقیقات نشان دادهاند توانایی نشان دادن همدلی تحت تاثیر عامل وراثت و ژنتیک قرار دارد. در حقیقت، همواره دیده شده است زنها درک عاطفی قویتری دارند و احساسات و عواطف را دقیقتر و درستتر از مردها شناسایی میکنند.
یک مطالعه تحقیقاتی توسط یک شرکت آزمایش و تحلیل ژنتیکی انجام شد. در این مطالعه یک تغییر ژنتیکی خاص دیده شد. این تغییر با توانایی همدلی ما در نزدیکی ژن LRRN1 در کروموزوم 3 در ارتباط است؛ بخش مهمی از مغز که استریاتوم یا جسم مخطط نامیده میشود.
فعالیت این بخش از مغز با توانایی احساس همدلی ما در ارتباط است. تحقیقات بیشتری در این زمینه باید انجام شود. با این وجود، این نتایج به دانشمندان کمک میکند تا به کشفهای بیشتری در خصوص ارتباط بین تاثیرات ژنتیکی و توانایی احساس همدلی دست یابند.
اگرچه ژنتیک توانایی احساس همدلی ما را تحت تاثیر قرار میدهد اما تجربههای یادگیری ما در محیطهای اجتماعی هم بر ظرفیت احساس همدلی ما موثر است. احتمالا شما هم عبارت “طبیعت یا تربیت” را شنیدهاید. این اصطلاح به بحثی قدیمی در بین پژوهشگران اشاره میکند. تاثیرات کدام یک بر رفتارها، ویژگیهای اخلاقی و شرایط ما بیشتر است؟ طبعیت یا تربیت؟ دانشمندان نظرات مختلفی در پاسخ به این سوال دارند.
برخی محققان معتقدند ژنتیک بیشترین تاثیر را دارد درحالیکه برخی دیگر محیط پیرامون و تعاملات اجتماعی را در شکلگیری احساساتی از قبیل همدلی موثرتر میدانند.
روانشناسی به نام آلبرت باندورا نظریه تئوری اجتماعی را مطرح کرد. این نظریه تئوری یادگیری شناختی و تئوری یادگیری رفتاری را ترکیب میکند. طبق این نظریه، انسان میتواند با تقلید همدلی دیگران و تجربه کردن همدلی آنها ظرفیت و توانایی همدلی خود را افزایش دهد.
کودکی که کسی را ندارد که به تجربههای عاطفی توجه کند، زمانی را به این تجربهها اختصاص دهد یا ارزشی برای این تجربهها قائل شود، چطور میتواند جهان هستی و روابط را بدون داشتن مهارت مهم و ارزشمند همدلی با دیگران تجربه کند؟ این کودک در بسیاری از موارد فقدان را تجربه میکند. مواردی از قبیل:
همدلی شکاف عاطفی بین انسانها را از بین میبرد، ارتباطی بین آنها برقرار میکند و تجربههای مشترک برای آنها میسازد. وقتی نمیدانیم یک تجربه عاطفی مشترک با کسی چه شکلی دارد، دانستن اینکه باید با دیگران چه رفتاری داشته باشیم هم سخت میشود.
ناتوانی در همدلی با دیگران منجر به مسائل و مشکلاتی در محیط کار، روابط، خانوادهها و در سطح جامعه میشود.
همانطور که گفته شد، همدلی یک مهارت موثر و ارزشمند است. با این وجود، افراط در همدلی میتواند برای سلامت عاطفی، جسمی و روابط فرد مخرب باشد. همدلی عاطفی یکی از اجزاء سازنده ارتباط بین انسانها به شمار میرود. تجربه عاطفی مشترک ما را تشویق میکند به دیگری نزدیک شویم، به او آرامش و اطمینان خاطر بدهیم و کمک خود را از او دریغ نکنیم.
همدلی عاطفی به این معناست که در حضور فرد دیگر و تجربه عاطفی آن فرد بدن ما به احساساتی که در آن لحظه تجربه میکنیم پاسخ میدهد.
همواره باید تعادل را در نشان دادن همدلی عاطفی برقرار کنیم. در اینصورت میتوانیم با فرد دیگری تجربه عاطفی مشترک داشته باشیم و در عین حال پاسخهای عاطفی خود را مدیریت میکنیم. وقتی برانگیختگیهای همدلانه و عاطفیمان بیش از حد شوند، ما در تلهی دلسوزی و الگوی دائمی همدلی گرفتار میشویم.
بینظمی احساسی ما را در خود غرق میکند، احساس میکنیم در حال سوختن هستیم؛ همدلی کردن برایمان سخت میشود، در غم دیگری شریک بودن برایمان به شدت دردناک میشود و در نهایت هیچ تمایلی به همدلی با دیگران نخواهیم داشت.
در صورتیکه همدلی عاطفی منجر به احساساتی مثل جدایی از دیگران، انزوا، سوءتعبیر و غیرقابلاعتمادی شود، توانایی ما برای همدلی تهدیدی برای آسایش و سعادت خودمان میشود.
همدلی عاطفی و شناختی به دو شیوه کاملا متفاوت عمل میکنند. از این رو، برخی افراد اگرچه مهارت بالایی در همدلی شناختی دارند اما به راحتی نمیتوانند همدلی عاطفی را نشان بدهند. این همان تفاوتی است که میان پردازش شناختی و خود را به جای دیگری گذاشتن با پردازش عاطفی وجود دارد.
عدم تعادل در همدلی- تمایل بیش از حد به همدلی شناختی و بیتوجهی به همدلی عاطفی- منجر به خستهکننده شدن روابط ما با دیگران میشود. اگرچه فردی که سعی دارید به او کمک کنید یا او را آرام کنید میفهمد شما موقعیت او را درک میکنید- و این قطعا کمککننده و موثر است- اما ممکن است این احساس در او به وجود بیاید که شما منظور او را درست متوجه نشدهاید، او دیده نشده یا کسی صدایش را نشنیده است.
در این حالت بخش مهمی از ارتباط یعنی تجربه عاطفی مشترک با آن فرد در آن لحظه گم میشود، همدلی شناختی بیش از حد زیاد میشود و همدلی عاطفی کافی اعمال نمیشود.
در ادامه مثالی از این وضعیت را با هم میبینیم:
دوست غمگین: مادربزرگم مرد! عاشقش بودم. من و مادربزرگم خیلی با هم صمیمی بودیم( شروع به گریه میکند).
در همین مثال ساده، میتوانیم ببینیم اگر همدلی خود را به همدلی شناختی محدود کنیم و همدلی عاطفی را وارد تعاملاتمان نکنیم، چه احساسی به فردی که غمگین و دردمند است دست خواهد داد. او پیام تسلیت شما برای مرگ مادربزرگش را دریافت میکند. او میداند شما سعی دارید او را آرام کنید. با این وجود، در مثال 1 این فرد هیچ فرصتی ندارد که تجربه عاطفی مشترکی با شما به عنوان کسی که با او همدلی میکنید داشته باشد.
تجربه عاطفی مشترک به فردی که غمگین و ناراحت است احساس آرامش و سبک شدن میدهد.
ابراز همدلی شناختی و همدلی عاطفی با هم امری چالشبرانگیز است. می توان در نتیجه تمرین مداوم و هدفمند این دو را فرا گرفت. همدلی عاطفی چالش منحصربفرد خودش را دارد: در تمرین این نوع از همدلی احتمالا آسیبپذیر میشویم و با پاسخهای عاطفی خودمان روبرو میشویم.
چاره کار این است که غم و اندوه عاطفی خودمان را سروسامان بدهیم. این کار به دلایل متعددی برای برخی بسیار سخت و دشوار است:
همدلی شناختی و عاطفی دو یار و همراه شگفتیساز هستند. در صورتیکه بگونهای متعادل ابراز شوند، تاثیرات فوقالعادهای به همراه میآورند. وقتی بتوانیم از نگاه فرد دیگری به ماجرا نگاه کنیم، خودمان را جای او بگذاریم و بفهمیم اگر جای او بودیم ممکن بود چه حال و احوالی داشته باشیم( همدلی شناختی) بعلاوه اینکه بتوانیم با کسی که درد عاطفی دارد تجربه عاطفی مشترکی بسازیم( همدلی عاطفی) آن وقت است که شکل بیشتر رابطههای ما عوض میشود.
در نتیجه ابراز هر دو نوع همدلی- شناختی و عاطفی- فرد احساس میکند که دیده شده است، شنیده شده است و درک شده است. در این صورت، دو طرف حاضر در رابطه میتوانند کارهای بزرگی با هم انجام بدهند. تعادل در ابراز همدلی در بسیاری از ابعاد تاثیرات شگفتانگیزی دارد. برخی از آنها عبارتند از:
آیا میخواهید روابطتان را با همکارها، خانواده، دوستان یا همسرتان بهبود بدهید؟ در اینصورت باید تعادل را بین همدلی عاطفی و همدلی شناختی برقرار کنید. شاید پیش از این یاد نگرفتهاید چطور با دیگران همدلی کنید. شاید هم تا حالا کسی با شما همدلی نکرده است. به یاد داشته باشید مهارتهای همدلی قابل فراگیری هستند.
از همین حالا شروع کنید. میتوانید با کارهای گوناگون همدلی را در خانه، محل کار و حتی جامعه تمرین کنید.
ما آدمها معمولا نمیدانیم تجربهها و باورهایمان چه تاثیر زیادی بر درک و شناخت ما از دیگران و موقعیتها میگذارند. بایدکمی آرامتر پیش برویم؛ دیدگاهها و باورهایمان را کنار بگذاریم. با این کار میتوانیم روی فردی که روبرویمان قرار گرفته است تمرکز کنیم. بعلاوه، بهتر میتوانیم خودمان را با آنچه که برای او اتفاق میافتد هماهنگ کنیم.
وقتی دیگران تجربهای را با شما در میان میگذارند، تصور کنید اگر جای آنها بودید چه حال و احوالی داشتید؟ از تصاویر، احساسات یا شرایطی که آن فرد با شما در میان میگذارد و در موردش حرف میزند استفاده کنید. سعی کنید خودتان را در آن موقعیت قرار بدهید تا فقط ببینید اگر در این لحظه به جای او بودید چه احساسی داشتید.
بیشتر اوقات وقتی به دیگران گوش میدهیم در ذهن خودمان پاسخ یا دفاعیهای آماده میکنیم تا در برابر آنچه میگوید به او بدهیم. به این ترتیب قادر نیستیم آنچه میگوید را بشنویم. در بیشتر مواقع هم بخش مهمی از اطلاعات را از دست میدهیم. اطلاعاتی که میتوانستند به ما کمک کنند درک بهتری از پیام آن شخص به دست بیاوریم.
به خودتان اجازه دهید صدای ندای ذهن تان را کم و صدای طرف مقابل را زیاد کنید.
وقتی فردی با شما ماجرایی را در میان میگذارد، کنجکاوی شما در مورد آن فرد میتواند بسیار موثر باشد. از او سوالاتی در مورد تجربههایش بپرسید. با این کار به او نشان میدهید فعالانه و آگاهانه به حرفهایش گوش میدهید و میخواهید آنچه میگوید را بفهمید. به این ترتیب، طرف مقابل احساس میکند دیده و شنیده میشود. این روش یکی از شیوههای جذاب تمرین همدلی است.
فرض کنید در کنار کسی هستید که به همدلی شما نیاز دارد. شاید او در مورد چالشی با شما حرف میزند و احساسات و عواطفش را با شما در میان میگذارد. در این لحظه شما خیلی راحت میتوانید حرفش را قطع کنید و راهحلی ارائه کنید. ما معمولا دوست نداریم درد و ناراحتی کسی را ببینیم. معمولا دوست داریم آنها را بخندانیم، سرحال کنیم و به آنها کمک کنیم نیمه روشن ماجرا را ببینند.
شاید قصد شما این است با این کار کمکی به آن فرد کنید. اما باید بدانید وقتی حرفش را قطع میکنید و راهحلی مطرح میکنید، او احساس میکند دیده و شنیده نشده است. به طرف مقابل فضا بدهید تا مسالهاش را با شما در میان بگذارد. یادتان باشد شما مسئول درست کردن امور دیگران نیستید.
ترجمه : فاطمه یحیی
همیشه با شما خواهیم بود
021-33972251
0935-9494634
شنبه تا چهارشنبه
ساعت 9 الی 17
پنجشنبه ساعت
9 الی 14
کوالا دیزاین؛ طراحی سایت، سئو، دیجیتال مار کتینگ