یا ابوالفضل..........

یا ابوالفضل..........
او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید

 

 

او صدا میزد امان نامه گرفتم قوم و خویش
اوصدا میزد بیا... آقا خجالت میکشید
او صدا میزد که باجان خودت بازی نکن
حیدر کرببلا... اما خجالت میکشید
یوسف ام البنین با کوهی از شرمندگی
در کنار یوسف زهرا خجالت میکشید
هضم این مطلب برایش سخت بود - از بچه ها
تاغروب روز عاشورا خجالت میکشید
تشنه بود اما به روی خود نمی آورد - خب
هرچه باشد از غم فردا خجالت میکشید
بچه ها از تشنگی در خیمه لَه لَه میزدند
ساقی آب آور تنها خجالت میکشید
فکر وذکرش بود پیش طفل معصوم رباب
روزوشب با نغمه ی لالا... خجالت میکشید
هَمُّ غَمَّ اش بود تا آب آورد در خیمه ها
غصه اش این بود از مولا خجالت میکشید
***
مشک سویی دست سویی پیکرش سویی دگر
از صدای خنده ی اعدا خجالت میکشید
تا صدا زد "یا اخا ادرک اخا..." ، آقا رسید
اوخجل گردیده بود آنجا خجالت میکشید
ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد