نسخه حاج آقا دولابی برای آرامش دل!

نسخه حاج آقا دولابی برای آرامش دل!
محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی

حاج اسماعیل دولابی در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیل‌کرده در جلسات هفتگی وعظ او بود. اسماعیل دولابی در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۸۱ درگذشت و در حرم حضرت معصومه در قم به خاک سپرده شد.


در این مجال چند توصیه دلنشین و روشنگر از حاج آقا دولابی  نقل می کنیم  باشد که به کار گیریم و بهره ببریم.

 

در پناهگاه امن خداوند! 

هر وقت کسی شما را اذیت کرد و یا از کسی ناراحت شدید، نمیخواهد به کسی بگویید بلکه استغفار کنید، هم برای خودتان هم برای کسی که شما را اذیت کرده است. بگو بیچاره کار بدی کرده است اگر فهم داشت نمیکرد. وقتی استغفار میکنی خداوند دوست دارد و خیلی تلافی میکند. اگر قلبت حاضر نیست استغفار کند با زبان استغفار کن آن وقت یکدفعه دلت نرم میشود. اگر دو سه مرتبه این کار را کردی دیگر غم نمیتواند شما را بگیرد چون راهش را بلد هستی. استغفار امانگاه انسان است. یعنی پناهگاه، وقتی گفتی استغفرالله در پناه خدا هستی. ‌ 

 

در آغوش خداوند!

وقتی کسی را همه طرد کردند، آن وقت خدا او را پناه می دهد و می گوید خودم تو را می خواهم.

کُلُّ ذَنبِکَ مَغفُورٌ سِوَی الاِعراضِ عَنِّی          اُدنُ مِنِّی، اُدنُ مِنّی، اُدنُ مِنّی

همه ی گناهانت جز روگرداندن از من بخشیده شده است؛ به من نزدیک شو، به من نزدیک شو، به من نزدیک شو.

  آن قدر حق تعالی با ما مدارا کرد که «حَتّی کَاَنّی لا ذَنبَ لی». گویا ما اصلاً گناهی انجام نداده ایم. بلکه بالاتر، آن قدر به ما لطف و محبّت فرمود که گویا ما به او لطف و منّت داریم. «کَاَنَّ لیَ التَّطَوُّلَ عَلَیکَ» و آن قدر مدارا کرد که گویا ما امیریم و او مأمور، ما دستور می دهیم و او اجرا می کند؛ «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم».

(کتاب مصباح الهدی (سخنان مرحوم حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه)، استاد مهدی طیّب، ص 178)

 

بی‌ خودی با خدا کشتی نگیر ...!

یک سال تمام مزارع را ملخ خورد و برای اینکه نکنه با دیدن صحنه از مقدرات الهی مکدر شوم ، حتی به سر مزرعه ام هم نرفتم . یک از پیرمردهای ده به من گفت : وقتی هم که کارها خراب شده، باز هم فکرش را نکن و بگیر بخواب. دیدم راست می‌ گوید و با مزاج من هم سازگار است. وقتی هم که خراب شده، ظاهرش خراب شده، باطنش درست است. این ملخ‌ هایی که خورده ‌اند، جنود الهی و لشکریان خدا بوده‌ اند. به امر الهی مزارع را خورده‌ اند. خدا هم آنچه اراده کرده جز خیر نیست؛ منتهی صورت ظاهرش با خواسته‌ ها و تشخیص های ما تعارض دارد، خیر نمی‌ دانیم. وقتی صورت ظاهر کارها خراب شد باز هم فکرش را نکن و برو بگیر بخواب. اگر فکرش را بکنی، غصّه بخوری، تقلاّ کنی تو که زورت نمی‌ رسد، ملخ‌ ها آمدند خوردند و تمام شد. 

 

چی چی حالا می ‌خواهی غصّه بخوری؟ اگر اعتماد و حسن ظن به مقدّرات الهی را نداری، لااقل بفهم که غصّه خوردن فایده ندارد. رفیق من که افتاد مُرد، هزاری هم من بالای جنازه ‌اش گریبان چاک دهم، زنده نمی ‌شود. ثروت من آتش گرفت و سوخت، آن‌قدر معرفت ندارم که بگویم: خدا این کار را کرد و خیر من در این بود. چه خوب شد که  ثروت من سوخت و از بین رفت. هنوز به این معرفت نرسیده ‌ام، اقلّش این است که بفهمم اگر بنشینم و زانوی غم بغل بگیرم و غصّه بخورم، چیزی حل نمی‌ شود. ثروت سوخته‌ ی من دوباره درست نمی‌ شود. بی ‌خودی چرا غصّه بخورم؟ برو بگیر بخواب.

حاج آقا فهمیدند که پیرمرد آبادیشان راست می ‌گوید و با مزاج حاج آقا که مزاج تسلیم بود، کاملاً سازگار است. بی‌ خودی انسان با خدا کشتی نگیرد و تسلیم مقدّرات الهی باشد.( از مبحث تسلیمِ شرح کتاب مصباح الهدی)

 

تار و تور خداوند! 

حاج اسماعیل دولابی می گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدمها را جذب می کند. مجذوب خودش می کند. تار خدا، قرآن است .
نغمه های آسمانی است . خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند. خیلی ها را با تور خودش جذب میکند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر. تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردن .
شیخ بهایی میگوید: شد دلم آسوده چون تیرم زدی، ای سرت گردم چرا دیرم زدی. از وقتی بلا و مصیبت به زندگی ام آمد ، فهمیدم من ارزش دارم. ولی گلایه دارم که چرا من را زودتر گرفتار نکردی.
سعدی هم می گوید: بزن سیلی و رویم را قفا کن. خدایا من را بزن چون زدن های تو ارزش دارد. پنبه را وقتی می زنند، باز می شود و سفید میشود و ارزش پیدا می کند. اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد، دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند. این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند. زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم، تا مصیبتی می رسد، ناراحت می شویم. این شیوه خداست.

فرآوری: محمدی              

ارسال نظر