از شعرهای زیبای محمد رضا ترکی

از شعرهای زیبای محمد رضا ترکی
کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت
گوشه ای پهلو بگیرد قایق بی ساحلت

کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت
گوشه ای پهلو بگیرد قایق بی ساحلت

 

آه ای دل هیچ بار این گونه سنگینی نداشت
بار این رنج گران بر شانه های کاهلت

 

تو تمام هستیت را ریختی در پای عشق
در نظر اما نیامد هستی ناقابلت

 

اشکهایت را کسی از پشت لبخندت ندید
بی خبر بودند و غافل از غم ناغافلت

 

ماندن و افسردن و در خویشتن تنها شدن
حاصلی جز این ندارد ماندن بی حاصلت

 

خنجری بر پشت احساس تو می آمد فرو
بوسه وقتی می زدی بر دستهای قاتلت

 

آه ، ای روح مذبذب ، رومی زنگی نسب
از کدامین آب و خاک آغشته اند آب و گلت !؟

 

شک شبیه عنکبوتی بر یقینت خیمه زد
تا به جایی که یقین کردی به شک باطلت

 

گرمی دست تو میزان دمای عشق بود
سرد شد وقتی که دستان تو ، فهمیدم دلت...

ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد