آتش بس؛ دخالت نکنید!

آتش بس؛ دخالت نکنید!
احترام و حفظ حریم شخصی، فرهنگی است که از کودکی شکل می گیرد، اما جای تعجب است چرا در برخی افراد، دخالت کردن در امور شخصی دیگری به عنوان یکی از اصول اولیه فرهنگ احترام به حریم شخصی و استقلال دیگران، به وضوح دیده می شود.

روان شناسان معتقدند، خانواده مهم ترین پایه گذار شخصیتی و معیارهای فکری فرزندان است و نقش حیاتی در تعیین سبک زندگی آنها دارد. چنانچه این قابلیت در تمام مراحل زندگی فرزندان حتی زمانی که آن ها زندگی جدیدی را انتخاب می کنند به مرحله اجرا درآید و بی حد و مرز بوده و حریم زندگی جدید فرزند رعایت نشود، موجب داخالت و ناسازگاری خواهدشد.

 

برخی از والدین هم چنان معتقدند از آن جایی که خودشان سردی و گرمی روزگار را چشیده و صاحب تجربه هستند؛ فرزندانشان باید از هر طریق ممکن و به هر نحوی که شده، از تجارب آن ها بهره مند شوند و این حق را برای خود کاملا قائلند که در زندگی فرزندان خود دخالت کنند. دخالت خانواده همسر در زندگی مشترک، موضوعی کلافه کننده است؛ به ویژه اگر احساس شود در این شرایط بحرانی زوجین از یک دیگر حمایت نکرده و دیدگاهی متفاوت با هم دارند.

 

اما در چنین وضعیتی چه طور برخورد کنیم و مانع تبدیل این موضوع به موضوعی تفرقه برانگیز و البته بحرانی غیرقابل حل در رابطه دونفره شویم؟ برای جلوگری از دخالت خانواده ها و مشخص کردن حریم خصوصی باید چه کنیم؟ برای رسیدن به پاسخ سوال ها، میزگردی را با حضور دکتر اصغر مهاجری، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی و دکتر محمد اروکی، روان شناس و مشاور خانواده، برگزار کردیم. مشروح این میزگرد را می خوانید:

 

بحث مان در رابطه با حریم خصوصی و تجاوز به حریم خصوصی است. بخشی از حریم خصوصی که بسیار ساده است و هیچ وقت هم رعایت نمی شود، دخالت پدر و مادرها در زندگی زوج های جوان است، پیامد این دخالت ها معضلاتی مختلف به وجود می آورد.

 

حتی در بعضی از موارد دخالت های بی جای والدین باعث ایجاد توقعاتی شده که خواسته یا ناخواسته منجر به جدایی زوج ها از یک دیگر می شود. بحث این است که حریم خصصوی در خانواده چه معنایی دارد و تا چه حد می توان گفت که یک زندگی دارای حریم خصوصی است و در چه مواقعی این حریم پایمال می شود؟

 

مهاجری: تغییرات جامعه در حوزه های اجتماعی میان خانواده ها آن چنان زیاد است که نسل ها نسبت به نسل های بعدی خودشان احساس بیگانگی می کنند. به خصوص در سال های اخیر این بیگانگی به خوبی قابل مشاهده است. والدین براساس آموزه های موجود، جامعه پذیری، فرهنگ پذیری، نظام ارزشی و هنجارهایی که درون شان اتفاق افتاده دارای خط کشی هایی هستند که به واسطه آن ها خودشان را با نسل پیش رو مقایسه می کنند و نتیجه گیری شان این است که مسیر نسل بعدی کاملا به بیراهه ختم می شود. البته چنین افکاری منجر به دوری و بیگانگی خواهدشد. خانواده ها با توجه به نگرشی که دارند نسل بعد را که مغایر با افکار خودشان در حرکت باشند را در سمت و سوی انحارف می بینند.

 

البته لازم است بگوییم نه تنها باورشان این است، بلکه در راستای این باور تلاش دارند که فرزندان شان را کنترل کنند و در زندگی شان حضور پیدا کنند. البته این تفاوت ها را نه تفاوت بلکه آسیب و انحراف می بینند و عقیده دارند باید با کنترل کردن از میزان تفاوت ها یا انحرافات بکاهند. آن ها را به خودشان شبیه و نزدیک کنند.

 

در جامعه ایرانی تغییری در حال رخ دادن است؛ خانواده های گسترده در حال گذر به سمت و سوی هسته ای شدن هستند. البته هنوز هسته ای نشده اند، می توان گفت شبه هسته ای هستند، اما این تفاوت بسیار بیش تر می شود. ما در زمانی قرار داریم که وارد عصر ارتباطات می شویم، در این ارتباطات هم مسئله گستردگی حاکم هست، درست است افراد خانواده در کنار هم دیگر قرار گرفتند، ولی ممکن است دلبستگی ها و فضل های مشترک شان نسبت به آن خانواده بلکه بیرون از خانواده باشد.

 

ولی افراد هم چنان فکر می کند در خانواده ای گسترده زندگی می کنند و تمامی افرادی که کنار هم هستند باید فصل های مشترک روانی، جسمانی، اجتماعی، فرهنگی و... هم داشته باشند. نتیجه این می شود که وقتی به فصل های مشترک نگاه می کنند و فرد را در لاک خودش می بینند، دیدشان این است که فرد تبدل به منفکی شده که رابطه اش از مشترک های بعدی قطع شده باشد و موضوع نگران کننده این است که این مسائل ختم به مکان های دیگر هم می شود. مثلا خانواده تلاش می کند متوجه شود فرد در خلوت خود مرتکب چه کارها و اشتباهاتی می شود و در حال گذر از کدام کج راهه است.

 

در مرحله بعد سرکشی اتفاق می افتد. این نوع سرکشیدن به حوزه افراد با نیت محدودکردن ازادی و سرک کشیدن نیست، بلکه با نیت دلنگرانی است. این دلنگرانی های موجود ناشی ازتغییرات اجتماعی فرهنگی و تفاوت ها را شاید نسل گذشته کم تر باور داشته باشد و برایش قابل فهم نباشد. باید قبول کرد که آموزه های ارزشی و نظام های هنجاری جدیدی که بر جامعه مان حاکم می شود ساختاری این گونه دارد. افراد در عین این که برای جمع احترام قائل هستند، فضاهای فردی شان در فردگرایی بیش تر شده.

 

فضاهای فردی، مصداق حریم خصوصی نیست؟

 

مهاجری: البته می توانیم با مصالحه، این را حوزه خصوصی افراد بدانیم. حوزه ای که افراد سعی می کنند در آن براساس نظام های ارزشی خودشان از زندگی لذت ببرند، ارتباط برقرار کنند، احساس مفیدبودن و آزادی داشته باشند. این حوزه ارزشمند است و حتما باید حرمتش نگاه داشته شود تا بتوانیم با شناخت این حوزه آن را به رسمیت بشناسیم.

 

اما این موارد فقط در گفتن و تجویز دستورالعمل ها شدنی نیست، دلیلش هم این است که ساختار جامعه ما سنتی است و والدین هم چنان از سر احساس دلسوزی تلاش می کنند، حوزه افراد و بچه های شان را کنترل کنند. خانواده ها علاقه ای ندارند که به گفته گران بهای مولی الموحدین و پیامبر گوش بسپارند، همان گفته ای که جبران خلیل جبران نیز آن را بارها تکرار کرده است: «فرزندان شما فرزندان شما نیستند، آنان دختران و پسران زندگی اند، تیر در کمانشان بگذارید و به آینده شان پرتاب کنید، اگر قرار است شبیه هم دیگر شوید نه آن ها را شبیه خود، خود شبیه آنان شوید»

 

اما متاسفانه ما فکر می کنیم آن ها باید شبیه ما شوند، اگر شبیه ما نیستند پس دارند کارهایی نگران کننده انجام می دهند. در نتیجه خانواده ها نگرانی هایی پیدا می کنند که منجر به ورود در حوزه خصوصی افراد می شود و به واسطه این ورودها آسیب های جدید پدیدار خواهدشد.

 

دکتر مهاجری معتقدند که این سرک کشی ها برنامه ریزی شده نیست و از روی نگرانی است، آیا شما می پذیرید که از روی نگرانی باشد یا این که می توان این طور حساب کرد که بیش تر از روی خودخواهی والدین است؟

 

اورکی: بخشی از آن می تواند مسئله ای باشد که آقای دکتر هم به خوبی به آن اشاره کردند طبیعتا وقتی که والدین بچه دار می شوند و در فرآیند رشد بچه های شان تلاش های متعددی را انجام می دهند، از ابتدایک نقشه و برنامه ای در ذهن آن هاست که فرزندان شان را به مدارج ایده آل و برجسته ای آنچنان که در ذهن خودشان است برسانند. روز به روز که این بچه ها بزرگ تر می شوند به اقتضای تفاوتی که بین نسل ها وجود دارد، از هم فاصله می گیرند. در نتیجه این نگرانی ها ممکن است بیش تر و بیش تر هم بشود، فکر می کنم بخشی از آن مربوط به تفاوت بین نسلی موجود است. فاصله ای که بین نسل های مختلف اتفلاق می افتد.

 

در حال حاضر تغییرات در مسائل اجتماعی و روان شناختی بسیار زیاد است، یک زمانی می گفتیم نسل ۵۰ یا ۳۰ سال گذشته یعنی فاصله بین نسلی را ۵۰ یا ۳۰، ۴۰ سال در نظر می گرفتیم، در حالی که امروز جوانی که در خانواده ای ۱۰ پیش به دنیا آمده با بچه ای که ۵ ساله است و در سال های آتی ۱۰ ساله خواهدشد، بسیار متفاوت است.

 

قصدم این است که بگویم شکاف موجود بسیار عمیق تر شده و تغییرات آن قدر زیاد است که فاصله زمانی روز به روز تفاوت بین آدم ها را بیش تر می کند. زمان قدیم که خانواده ها گسترده بودند، اغلب بچه هایی که ازدواج می کردند در کنار اعضای خانواده اصلی قرار می گرفتند، هم چنین مسائل و مشکلات شان زیر نظر خانواده اصلی بود و برای رفع آن ها از طرف خانواده به نوعی حمایت می شدند.

 

در دوره گذاری که خانواده های جدیدی در حال شکل گیری است، هم خانواده ها در حال خروج از حالت گسترده هستند و تبدیل به خانواده هایی هسته ای می شوند و هم این که این ها آمادگی لازم را برای ورود به زندگی جدید پیدا نکردند، از طرف دیگر هم وقتی هسته ای می شوند و فاصله می گیرند آن حمایت های فیلمی را هم از خانواده دریافت نمی کنند و این مزید بر علت می شود و بعد وقتی دچار مشکل می شوند یک باره خانواده ها وارد عمل می شوند که مشکل را برطرف کنند.

 

از بُعد روان شناختی وجه دیگر این مسئله ایده آل ها و آرمان ها و نیازها یا خواسته های سرکوب شده والدینی است که در زندگی قبلی شان نتوانستند به آن چیزهایی که می خواهند برسند و حالا تلاش می کنند ایده آل های شان را در کنار زندگی بعدی بچه های شان به دست آورند. از این منظر می توان با گفته و سوال شما هماهنگ شد، می توان گفت بخضی از آن مسئله نگرانی های والدین به خاطر تجاربی ست که دارند و فکر می کنند بچه های شان این تجربه ها را کسب نکرده اند.

 

به دلیل این که فرزندان در کنارشان هم نیستند، نمی توانند حمایت خانواده ها را دریافت کنند. بخشی از آن هم مربوط به خود افراد می شود یعنی به نوعی والدین خواسته های واصل نشده شخصی شان را می خواهند در زندگی بعدی جوانان شان تجلی دهند. از این منظر تبدیل به دخالت می شوند و بحث این است که حتی خانواده ها و بعضی از پدر و مادرهایی که بچه های شان به سن تشکیل خانواده می رسند یا رسیده اند و تشکیل خانواده داده اند، خودشان هم شاید مهارت های زندگی را به اندازه کافی آموزش ندیده باشند، یا آن مهارت های لازم را برای اداره زندگی شان نداشته باشند. این مشکلات ممکن است ادامه آموزش های ناقص خانوادگی باشد.

 

تعریف تان از حریم خصوصی خانواده و حریم خصوصی زناشویی چیست؟ محدوده حریم خصوصی در زندگی زناشویی و خط قرمز ورود به آن محدود چیست؟

 

اورکی: از لحاظ روان شناختی می گوییم نه تنها فضای شخصی یا حریم خصصوی برای خانواده وجود دارد، بلکه این حریم داخل خانواده هم وجود دارد. هر خانواده ای از یک زن و مرد تشکیل می شود و این زن و مرد هرکدام دارای فضایی خصوصی هستند. گاهی وقت ها بعضی از مشکلاتی که بین زن و شوهرها به وجود می آید به این دلیل است که فضای داخلی و حریم فردی رعایت نمی شود. نه تنها قائل هستیم که خانواده ها دارای فضا یا حریم خصوصی هستند، بلکه قائل به این هستیم که درون خانواده هم زن و شوهر و حتی فرزند هرکدام دارای حریم شخصی و فضای شخصی هستند که اغلب مشکلات بین زن و شوهرها از این جا شروع می شود که کسی وارد آن فضا شود یا آن فضا را نادیده بگیرد.

 

این مرز ورود به حریم خصوصی، چیست؟ فضای مجازی جزو مرز حساب می شود؟ خیلی ها را می بینیم که در فضای مجازی با دوستان دانشگاه شان صحبت می کنند یا ارتباط مجازی دارند و همین منجر به طلاق می شود. یک زن و شوهر چه قدر باید از حرکات هم دیگر خبر داشته باشند. پدر و مادر چه قدر باید از بچه اش بداند که چه کار می کند؟

 

مهاجری: باید دو نکته را عرض کرد که مرزها مشخص شوند. آیا فضای خصوصی ضرورت دارد یا بنا به تعبیری زیباتر، آیا فضای خصوصی کارکرد دارد و آیا خوب است که چنین فضایی وجود داشته باشد؟ بله، امروز با توجه به سبک زندگی حاکم، حتما وجود حوزه خصوصی دارای ضرورت است و در زندگی کارکرد دارد.

 

این ضرورت هم به لحاظ روان شناختی، هم به لحاظ جامعه شناختی و هم به لحاظ روان شناسی اجتماعی وجود دارد، یعنی روابط بین فردی در یک گروهی مانند خانواده یا هر گروه دیگری این جا چون بحث مان خانواده است به روابط بین افراد در گروه خانواده می پردازیم چنین ضرورتی را موجب می شود که افراد با قرار گرفتن در سیطره های فردی خودشان توانایی برای نقش بازی کردن در جلو صحنه را پیدا کنند، این شت صحنه فردی به لحاظ زیست شناختی، روان شناختی و جامعه شناختی بسیار ضرورت دارد. اگر فردی پشت صحنه نداشته باشد قادر نخواهدبود که خودش را برای انجام رفتارهای جلو صحنه از هر جهت چه کسب انولوژی ها، چه کسب و تمرین الگوهایی که قرار است روی صحنه بازی کند، تجهیز کند. اما برمی گردیم به اینکه مرز آن کجاست؟

 

این مرز نسبی است و از جامعه ای به جامعه دیگر، از فرهنگی به فرهنگ دیگر، از ساختار اجتماعی به ساختار اجتماعی دیگر محدود و بزرگ می شود. هرچه جامعه سنتی تر و خانواده خویشاوندی و گسترده می شود، فضاهای خصوصی بیش تر محدود خواهدبود. بالعکس هرچه جامعه به جامعه مدرن نزدیک تر شود و کارکردهای عرصه های عمومی تقسیم شوند؛ مثلا اگر خانواده در گذشته ۱۰ کارکرد داشت و این ها را انجام می داد، امروز این کارکردها محدود شده اند، امروز خانواده کارکردهای اقتصادی، تفریحی و سیاسی اش در بیرون و توسط نهادها و نظام های دیگر انجام می شوند. وقتی کارکرد خانواده محدود شود، عرصه عمومی محدود و عرصه خصوصی افراد وسیع خواهد شد.

 

یعنی خانواده کم تر نیازهای افراد را تامین می کند.

 

مهاجری: منظورم این است که نیازهای فردی که قبلا بیش ترشان توسط خانواده تامین می شد، در حال حاضر توسط نظام ها و نهادهای دیگر تامین می شود. این به عرصه عمومی خانواده مربوط نمی شود و فرد در ارتباط با این عرصه های خصوصی به عرصه های دیگری گره می خورد که در حوزه خانواده نیستند.

 

مثلا در خانواده ای یک درجه پایین تر از خانواده هسته ای یا زن و شوهری این عرصه خیلی محدودتر می شود. امروز کارکرد خانواده بیش تر ارضاهای جنسی، روانی و بخش هایی از اجتماعی را دارد، بقیه کارکردها در اختیار نهادها، نظام و گروه های دیگر است و فرد می تواند مرز آن را وسیع تر کند. حال در بعضی مواقع به دلیل ندیدن آموزش و کسب نکردن مهارت، نحوه ارتباط با بیرون از مرز خانواده خیلی شفاف و دقیق نیست و ممکن است ابهام، ایهام و شک ایجاد کند و فرد را به این شفاف نبودن مهاجم کند.

 

ممکن است فرد ارتباطات شغلی، صنفی، بانکی، بخش هایی از ارتباطات تفریحی و خیلی چیزهای دیگر را با گروه هایی از طریق شبکه های مجازی تنظیم کند و این آمد و شد در شبکه مجازی مورد تعرض طرف مقابل قرار گیرد، به دلیل وجود ابهام، ایهام و شک این احساس به وجود خواهدآمد که کاری به صورت پنهانی در حال انجام است.

 

در مورد شبکه های مجازی می توان گفت امروز فقط رسانه نیستند و تبدیل به زندگی مجازی شده اند. بنابراین باید تمام الگوها و قواعد زندگی مجازی را به عنوان یک سبک زندگی در همه عرصه های عمومی و خصوصی فرا بگیریم، اما به دلیل این که آموزش لازم را ندیده ایم و هم چنان به رسانه ها و شبکه های مجازی به عنوان یک «رسانه» نگاه می کنیم، نه به عنوان یک سبک و شیوه زندگی، آن زمان است که ارتباطات دچار اختلال می شود و این ناشی از ناآگاهی است.

 

این همان کنشگری ست که از طریق شبکه ها وارد بخش هایی از زندگی شده و ربطی به حوزه خانواده ندارد بلکه در زمان بد و ناآگاهانه استفاده شده است، بالعکس طرف دیگر خانواده هم می تواند باشد که آموزش، مهارت و آگاهی کافی ندارند. از طرف دیگر در جامعه مان عواملی به شدت، تسریع و پیچیدگی این مورد دامن می زند. دلیلش هم این است که جامعه ایرانی جامعه شفافی نیست و اغلب ما اطلاعات و کارهای مان در ظرف های گِلی است نه ظرف های شیشه ای. این شک و تهاجم را برای طرف های مقابل محفوظ نگاه می دارد و چنین شبهه ای به وجود می آورد که این کار یواشکی است و شفاف نیست. هرچه جامعه شفاف تر شود به جامعه شبکه ها و سبک زندگی مجازی نزدیک تر خواهدشد.

 

در مورد همسران چه طور، مرز دخالت در امور شخصی همسران نسبت به هم چه گونه تعریف می شود؟ این که یکی از زوج ها بگوید بخشی از زندگی من حریم خصوصی است و کسی نباید دخالت کند و بخش دیگری هم هست که همه می توانند از آن خبر داشته باشند. آیا می توان درک درستی از این صحبت ها داشت؟

 

اورکی: همان طور که می خواهیم والدین در رابطه با این حریم خصوصی با بچه های شان صحبت کنند و درباره نیازها و خواسته های شان به گفت و گو بنشینند، وقت بگذارند، کنارشان باشند و با آن ها تعامل کنند. هم چنین از طریق مکالمه و گفت و گو به این نیازها برسند. مانند این است که گاهی اوقات پدر و مادر هزینه زیادی می کنند و چیزی می خرند که فکر می کنند برای فرزندشان بسیار جالب است و او را سر شوق می آوردف اما زمانی که بچه آن هدیه را می بیند بسیار عادی برخورد می کند.

 

به این دلیل است که ما درک درستی از نیازهای فرزندان مان نداریم و با آن ها صحبت نمی کنیم تا نیازهای شان را بفهمیم. فکر می کنم کلید این مسئله در رابطه بین زن و شوهرها هم همین است، وقتی زن و شوهرها برای مشاوره ازدواج می آیند یکی از مواردی که به آن ها گوشزد می کنم این است که نیازهای شان را به هم دیگر منتقل کنند، آن ها را روی کاغذ بیاورند و نیازهای شان را به هم دیگر منتقل کنند.

 

بنویسند من آدمی هستم با این ویژگی ها، مثلا درون گرا هستم یا اجتماعی نیستم، می گوییم ویژگی های تان را به هم معرفی کنید، این که چه کسی هستید و چه ویژگی هایی دارید. حال مثبت یا منفی تفاوتی ندارد، نیازهای شان را باید بگویند در جامعه معمولا افراد کم تر وارد چنین حیطه ای می شوند. وقتی نیازها و ویژگی های مان را می گوییم تا طرف مقابل درک درستی از رفتارهایش را مطابق با ویژگی های ما تنظیم کند تا با چالش کم تری واجه شود.

 

وقتی من به عنوان یک مر نیازهایم را به خانمم می گویم البته این از فردی به فردی دیگر فرق می کند ممکن است آدمی به این مووضع که خانمش خیلیچت بکند حتی، حساسیتی نداشته باشد، باید در مشاوره ازدواج در رابطه با این مسائل صحبت شود، برنامه ها را عنوان کنند و اگر طرف مقابل با این برنامه ها موافق بود ازدواج کنند، مثلا فردی می گوید من ممکن است تا ساعت ۲ شب در شبکه اجتماعی بخواهم با دوستانم ارتباط داشته باشم.

 

زن و شوهر باید فردی را انتخاب کنند که بیش ترین تشابه را با او داشته باشند و در رابطه با مسائل شان صحبت های دقیقی داشته باشند. فکر می کنم اگر چنین مسائلی رعایت شود مرزها، فضاها و حریم های خصوصی کاملا روشن خواهدشد. وقتی در رابطه با نیازها و ویژگی های شان صحبت می کنند این طور نمی شود که طرف مقابل یک انسان کاملا برون گرا باشد که با آدمی درون گرا ازدواج می کند، اگر چنین اتفاقی بیفتد طبیعتا نمی توانند مرزهای یک دیگر را رعایت کنند. انسان برون گرا مرز و ارتباط های وسیعی دارد. ممکن است خیلی از مسائل شخصی اش را با افراد پیرامونش صحبت کند. اما فردی که درون گراست، تمایل به این دارد که محدوده اطلاعاتش را برای خودش نگاه دارد و افراد دیگر را وارد چنین قضایایی نکند.

 

آقای دکتر مهاجری نظر شما چیست؟ آیا باید بنشینیم و در رابطه با حریم خصوصی مان صحبت کنیم تا بفهمیم حریم خصوصی مان چیست یا این که احتیاج به آموزش های دیگری هم داریم؟

 

مهاجری: اگر خودخواهی بزرگان را درون خانواده بپذیریم، باید دنبال راه حل هم برای آن باشیم. من معتقدم مقداری از مسائل موجود ناشی از ناآگاهی بزرگان است. اما راهکار این خودخواهی آموزش و دوباره اجتماعی شدن است. البته جامعه در سطح وسیع و گسترده ای که دارد، در حال فراهم کردن فضا، شرایط و امکانات دوباره اجتماعی شدن برای بزرگ ترهاست. والدین به محض این که دوباره اجتماعی شدند و وارد فضاهای مصرف کالاهایی شدند، بعد خودشان با مهارت بیش تری به استفاده می پردازند. هرچه این آگاهی و دوباره اجتماعی شدن بیش تر باشد، میزان اختلافات کم تر خواهدشد.

 

یعنی اگر بخواهیم اختلافات و چالش ها را کم تر کنیم راه مهم و موثرش آموزش و دوباره اجتماعی شدن نسل گذشته است، چون در جامعه ما آموزش ها و کسب مهارت، نسبت به سرعت شتابان تغییرات کم تر بوده است. البته این پدر و مادرها خودشان در مقام آموزش دهنده قرار دارند، بنابراین می توان گفت آموزش دهندگان را آموزش لازم است. اگر این آموزش بیش تر شود و نسل بعدی هم آموزش بیش تری ببیند نتیجه بهتری خواهدداشت. طی این آموزش ها یاد می گیریم چه گونه فضای خصوصی خودمان را به فضای عمومی پیوند بزنیم و ارتباط معناداری پیدا کنیم. یاد می گیریم از زمان هم دیگر برای آن یکی استفاده نکینم.

 

نکته بعدی که بسیار مناسب است، روش گفت و گو است. زمانی که تابوها شکسته می شوند و آماده می شویم روی موضوعات مورد اختلاف با طبیعی دانستن آن اختلاف و سلیقه های مختلف صحبت کنیم، روش گفت و گو کلید گره گشاست و هر کسی که این کلید را در اختیار داشته باشد برنده زندگی است.

 

گفت و گو، مهارتی است که عمدتا نداریم. چه طور می توان این مهارت را در سن و سالی که تربیت پذیری کم می شود، به دست آورد؟

 

مهاجری: باید این موضوع را تبدیل به فرهنگی عمومی کنیم تا بتوانیم از کلید گفت و گو و به خصوص فراتر از گفت و گو یعنی رسیدن به یک گفتمان با مبانی های مشترک برسیم و بتوانیم گره ها را باز کنیم و میزان اختلاف را کاهش دهیم. چهارمین راهکاری که خیلی به آن معتقد هستم، افزایش میزان مسوولیت پذیری هست یعنی فرد با آگاه شدن به حیطه وظایف و مسوولیت های خود در فرایندی قرار بگیرد که میزان تعهدش را افزایش دهد.

 

این تبدیل می شود به واکنش به هنگام فرد به حوزه های مسوولیتی و پاسخ گو بودن اعضای خانواده. حال می خواهد کودک دو سال به بالا باشد یا هر فرد دیگری در خانواده. واکنش به هنگام فرد به مسوولیت ها و پاسخ گویی به تعهداتش منجر می شود و اگر فضا و سپهر خانواده سپهری باشد که جوها و اختلافات را کم تر کند، آن هنگام ما می توانیم در فضایی جدید و شیوه جدید زندگی که عنصرهای کالاهای فرهنگی از جمله شبکه های مجازی که بدنه آن گروه را تصرف کرده، در آمادگی بیش تر زندگی کنیم.

 

به عبارتی دیگر خانواده بازتاباننده و نشان دهنده مشکلاتی است که این مشکلات در محیط بزرگ تر خانواده به نام جامعه و کشور قرار دارد و این مشکلات سررزی می شود و تنش ها و چالش های خودش را در خانواده نشان می دهد و مسوولیت اصلی و کلیدی این جامعه بزرگ تر و محیط بزرگ تر که خانواده را هم به سختی متاثر می سازد، سکان دار و برنامه ریزان فرهنگی و مسوولان جامعه و دولت است.

 

خانواده از این حیث، طلب کارترین طلب کاران از دولت است که صدایش بلند نمی شود و نسبت به اجحافی که جامعه و دولت به آن می کند، نمایندهای ندارد که بتواند حقش را بستاند و چون فریادگر و نماینده ای ندارد دولت ها همیشه بدهکار هستند. زمانی که ساختارهای اقتصادی و دیگرمان سخت می شود خانواده را دچار چالش های جدی می کند. نظام آموزش و پرورش ما نیز به درستی وظایف آموزشی و تربیتی اش را انجام نمی دهد. نظام رسانه ای ما جز تخریب فرهنگی نمی تواند کار دیگری انجام دهد، بهسازی نمی کند و عوامل اجتماعی کننده بیرونی قادر نیستند یک شهروندمعیار تربیت کنند و همه این مشکلات فراوان به سبد خانواده سرریز می شود.

 

کدام بخش از این دخالت ها منجر به اختلاف می شوند؟

 

اورکی: بحث ما این است که با چه طیف و خانواده ای سر و کار داشته باشیم، اما یکی از چیزها این است که ارتباطمان را با آن ها کنترل کنیم، نحوه برقراری ارتباط، یعنی به بچه های مان به عنوان آدم هایی که بزرگ شدند و نیاز دارند مستقلانه تصمیم بگیرند، نگاه کنیم، آن ها را به معنایی که شما نمی دانید، نصیحت نکنیم چون همین می شود یکی از چالش های اختلاف، نباید آن ها را کنترل کنیم.

 

رفتارها و ارتباطاتشان را نباید چک کنیم، نخواهیم ارتباطات آن ها را محدود کنیم، نباید سرزنش و مقایسه شان کنیم. این ها کلیدواژه هایی است که به ما کمک می کند. این ها دوست دارند مستقلانه تفریح کنند، مسافرت بروند، بودجه های شان را خودشان برنامه ریزی کنند، برنامه های شخصی شان را خودشان تنظیم کنند، چه زمان بخوابند و بیدار شوند، چه زمانی سر کار یا تفریح بروند.

 

این ها چیزهایی است که چالش ایجاد کرده و حس دخالت به وجود می آورد، زوج هایی در کلینیک ها به ما مراجعه می کنند و می گویند دخالت هایی که پدر و مادرمان می کنند زندگی مان را دچار چالش کرده. بعضی می گویند دخالت شان این است که به جای ما تصمیم می گیرند که چه زمانی به مسافرت برویم، می خواهند ما همراه شان به مسافرت برویم و خیلی مسائل دیگر.

 

برای زوجینی که با چنین چالشی مواجه هستند، نسخه ای که می پیچد چیست؟ تقابل ما باید با چنین والدینی چه گونه باشد که چالش ایجاد نشود؟

 

اورکی: وقتی ما با چنین مواردی مواجه می وشیم به زوج ها آموزش می دهیم که چه گونه ارتباطات شان را با پدر و مادرشان مدیریت کنند. دیگر این که والدین را می خواهیم و درباره مسائلی که اشاره شد و تفاوت هایی که بین زندگی گذشته و زندگی فعلی هست، مطلبی را گوشزد می کنیم. چون اغلب پدر و مادرها فرزندان شان را بچه تلقی می کنند.

 

همیشه از این منظر خودشان را محق می دانند که در زندگی شان دخالت کنند. یکی از چیزهایی که باعث اختلاف و دخالت آن ها می شود این است که زندگی خودشان را با زندگی بچه های شان مقایسه می کنند. تجربه هایی که قبلا در زندگی شان داشتند باعث می شود فکر کنند که باید همان مسایل را در زندگی بچه های شان هم ببینند. در این جاست که مشکلات به و جود می آید.

 

ما از دو منظر معمولا مداخله می کنیم؛ یکی آموزش هایی که به زوج ها برای این که ارتباطاتشان را مدیریت کنند، می دهیم. مثلا می گوییم هر زمانی که با هم اختلاف پیدا می کنید به جای این که این اختلاف را به خانواده های تان ببرید و به اشتراک بگذارید سعی کنید این اختلافات را با خودتان حل کنید، زمانی که مشکل پیدا می کنید به خانواده همدیگر توهین نکنید، سعی کنید مشکل تان را به فضای داخلی خانواده محدود کنید. ما مهارت زندگی را به بچه های مان آموزش نمی دهیم. ما مجبوریم به این افراد حل مسئله یاد بدهیم.

 

به جای این که مسئله تان را جای دیگری ببرید و جای دیگری حل کنید، این مسئله را در حریم خانه حل کنید. وقتی این را آموزش ببینند که مسائل شان را داخل فضای خانه حل کنند، طبیعتا این ارتباط به خانواده زن یا مرد راه پیدا نمی کند که بعد آن ها بخواهند راهکار بدهند و اعمال نظر بکنند و این تعبر دخالت و مخالفت از طرف زن یا مرد داده شود. ضمن این که به والدین هم می گوییم که سعی کنید مقایسه نکنید و اگر بچه های تان دچار مشکل یا خطا می شوند بمباران هیجانی و عاطفی و احساسی نکنید. من این کار را برای تو کردم و این زحمت ها را برای تو کشیدم این کارها را کردم و تو این طور پاسخ من را می دهید.

 

احساس گناه در آن ها ایجاد نکنیم، آن ها را سرزنش نکنیم و به جای نصیحت کردن به آن ها اطلاعات بدهیم. مثلا بگوییم اگر مشکل پیدا کردید می توانید به متخصص مراجعه کنید. نگویید من ۱۰ تا پیراهن بیش تر از تو پاره کرده ام. درک کردن و دادن راهنمایی به آن ها در صورتی که خودشان ابراز کنند. خانواده ها می توانند اطلاعات بدهند و سعی کنند که انتظارات واقع بینانه داشته باشند. انتظارات شان را منطقی کنند و به استقلال بچه های شان توجه کنند.

 

• مهاجری: اگر تنها بخواهیم چالش ها کم تر شود، باید توزیع قدرت در خانواده عادلانه باشد. خانواده باید به سمت دموکراتیک شدن برود. البته این توزیع قدرت باید در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و حوزه های دیگر نیز باشد. هرچه ساختار خانواده دموکرات تر و نابرابری های جنسیتی اجتماعی و بقیه نابرابری ها کم تر اتفاق بیفتد، در نتیجه اختلافات هم کم تر خواهدبود.

 

چه خصوصیاتی دارید؟

 

افرادی در اطراف ما وجود دارند که کاملا وابسته هستند و اعتماد به نفس شان خیلی ضعیف است. به همین دلیل، فرد مستقلی نیستند و اجازه می دهند دیگران در زندگی آن ها دخالت کنند. این افراد از نظر شخصیتی در دوره رشد خود، به استقلال نرسیدند. آن ها فکر می کنند همیشه اشتباه می کنند و دیگران صلاح شان را بهتر تشخیص می دهند. البته این افراد را خانواده و شیوه تربیتی شان، این گونه پرورش داده است.

 

چه کار کنیم؟

 

اجازه ندادن به دیگری برای دخالت در امور شخصی مان باید به عنوان یک الگوی تربیتی از کودکی شکل بگیرد. باید از کودکی به فرزندمان، مهارت هایی چون درک متقابل، قدرت ابزار وجود و توانمندی های ارتباطی را به طور درست آموزش دهیم تا آن ها در پس احترام و تعارف، فرصت دخالت دیگران را در زندگی خصوصی شان ندهند و با ارتقای اعتماد به نفس، خودپذیری و خودباوری با دخالت دیگران در امورشان برخورد کرده و ممانعت شان را از نوع دخالت ها با صراحت بیان کنند. در چنین صورتی می توان در سال های آینده انتظار جامعه ای را داشت که فرهنگ احترام به حریم شخصی دیگران و حفظ استقلال در مردم نهادینه شده و به عنوان یک باور و رفتار اجتماعی عمومی تلقی می شود.

 

چه طور برخورد کنیم؟

 

درک متقابل یکی از مهم تری مهارت های زندگی است؛ یعنی آموختن این که خود را به جای دیگری بگذاریم و از نگاه او مسئله را ببینیم. متاسفانه چنین نگاه تربیتی در فرهنگ ما وجود ندارد یا خیلی به ندرت دیده می شود. درواقع، اگر ما به جای دخالت و فضولی در کار دیگران، خود را به جای فرد مقابل می گذاشتیم و این احساس منفی را که در او ایجاد می کردیم، به خودی خود درک می کردیم، دست به دخالت نمی زدیم.

 

اصطلاح یک سوزن به خودت و یک جوالدوز به دیگران مصداق عینی همین مسئله است. خوب است در همه حال نگاه مان این گونه باشد که آن چه بر خود نمی پسندی بر دیگران نیز نپسند. اگر دخالت را دوست نداری و حس بدی به آن پیدا می کنی، این رفتار را به کسی روا مدار.

ارسال نظر