زندگی در شرایط افسردگی

زندگی در شرایط افسردگی
انسان ها با دیدگاه های مختلفی به دنیا نگاه می کند احساسات خود را به گونه های مختلفی تفسیر و ابراز می کند و رفتار متفاوتی با دیگران دارند.

انسان های افسرده فکر می کنند که نمی توانند با معیارهای خود زندگی کند دنیا را دشمن و جدایی طلب می بینند به امکان ایجاد تغییر در اوضاع زندگی شان بدبین هستند در روابط اجتماعی انتظارات غیر معقول و غیر واقعی دارند نمی توانند نیازهای خود را بیان کنند، تفاوت عقیده را به عنوان عدم پذیرش تلقی می کنند، رفتارشان توام با اضطراب و تردید است و در نهایت از نظر شناخت عواطف انسانی در تاریکی به سر می برند. این افراد نمی توانند طبیعی بودن را لمس کنند. می ترسند که ابراز احساسات واقعی آنان منجر به از هم پاشیدگی شان شود یا از سوی دیگران پذیرفته نشود. این افراد مهارت های افسرده بودن را فرا می گیرند. یعنی احساسات خود را یا نفی می کنند یا پنهان می دارند و تصویر غلطی از خود نشان می دهند. به کمتر قانع می شوند و خواسته ای را دنبال نمی کنند. وضعیت زندگی این افراد به قدری مبهم و پیچیده می شود که برای خودشان دنیایی از افسردگی، غم زدگی، ناامیدی، نارضایتی، خودمقصر بینی، خمودگی و در خود فرو رفتگی به وجود می آورند.
بسیاری از کسانی که به افسردگی مبتلا شده اند اعلام می دارند سال های متمادی گرفتار آن بوده اند و به کسی بروز نمی دادند. آنان چنان دچار احساس انزوا و خودمقصر بینی می شوند که می پندارند دیگر چاره ای ندارند و کسی آن ها را درک نمی کند با وجود این خود را در تحصیلات و کارشان موفق نشان می دهند. توانایی در موفق جلوه دادن یک جنبه از زندگی، از مهارت های مبتلایان به افسردگی است. همه این افراد در فریب دادن همیشگی دیگران موفق نیستند ولی مدام در این زمینه تلاش می کنند و با  این کار خود را با اجتماع بیگانه تر می سازند. چه بسیار که ا قدام به خودکشی از هم پاشیدگی روانی یا بستری شدن در بیمارستانی روانی نشان دهنده این پیام از سوی آنان باشد: مواظب باشید. دیگر نمی توانم به این سیاه بازی ادامه دهم. من حالم بسیار بد  است و نیاز به کمک دارم این وقایع حاصل یک دگرگونی تجربی و پیامش به شخص مبتلا و دیگران این است که در زیر آن ظاهر آراسته و خوشحال پریشانی هولناکی نهفته است.

ارسال نظر