لطفا بنا و ساختار زندگی خود را مقاوم به زلزله بنا کنید(2)

لطفا بنا و ساختار زندگی خود را مقاوم به زلزله بنا کنید(2)
در مقاله قبلی روز گذشته مسائلی را که در زندگی شما مانند زلزله عمل میکنند را بیان کردیم در ادامه به مسائل دیگری ارشاره می کنیم با ما باشید :
6 – گسل زلزله زندگی: شتابزدگی و عجله

یک روز انسان نخستین تصور می کرد که همه عمرش را در پی شکار و رنج تامین غذا و مکان خودش هست. و وقت کم می آورد. او اندیشید که اگر علم پیشرفت کند و همه چیز مکانیزه و ارتباطات تسهیل و رفاه حداکثر شود، وقت کافی برای خودکاوی و ارتباط با خانواده دارد و وقت کافی برای رسیدگی به امور انسانی خود دارد.
اما انسان نخستین مرد.

اگر او نمی مرد متوجه خطای وحشتناک و فاحش این استدلال خود در عصر حاضر می شد.
انسان برای هر کاری وسیله ای ساخته است.
برای سفرهای طولانی چند ماهه در یکساعت به مقصد می رسد.
برای کارهایی که گاهی یک هفته وقت می خواست با سیستم ها و دستگاهها، در ساعتی به اتمام می رسد.
و وقت بسیاری از انسان آزاد شد.

اما انسان امروز حتی از انسان نخستین وقت کمتری برای بودن در کنار خانواده و رسیدگی به امور انسانی خویش و خانواده دارد.
چون سیستم ها و تکنولوژی با خود یک فرهنگ زشت آورد و آن شتابزدگی هست.
انسانهای امروز فرصت ندارند برای پاسخ گویی به سلام همسایه خود حتی یک لحظه بایستند، آنها از همان داخل ماشین و در حال حرکت دستی را تکان می دهند.
او فرصت کافی غذا درست کردن و غذا خوردن ندارد. فست فود لازم است که وقتش آزاد شود.
او صبحانه نمی تواند بخورد چون عجله دارد که سریع به کارش برسد.
او فرصت ندارد مادر پیر و پدر چشم به راهش را مرتب رسیدگی کند و یا حتی آنها را ببیند. او باید به کارهایش برسد.
مرتب آدمی می دود.
عجله دارد،
شتابزده هست.
و هرگز هم نمی رسد. چون همه خواسته های کاذبی که برایش ساخته اند سراب هست. هر وقت به یکی میرسد، خواسته اصلی خود را در دور دست تر می بیند. و در همه عمر بین این خواسته ها شتابان می دود.

خیلی گسل شتابزدگی ، زلزله عجیبی تولید می کند.

تکنولوژی علیرغم تولید آسایش نتوانست آرامش را به آدمی هدیه کند.

تکنولوژی ، رفاه و آرامش انسان

ما باید حداقل یکبار وقت بگذاریم وزندگیمان را باز تعریف کنیم.

هدفهایمان را باز نگری کنیم.

فرایند و مسیر رسیدن به اهدافمان را بازسازی کنیم.

باید لختی بایستیم و به خود مرخصی بدهیم تا فرصت طراحی زندگی را مجددا به شیوه صحیح داشته باشیم.

چنین شتابان به کجا می رویم؟!

آنقدر فرصت نداریم که جلوی آینه ببینیم که چقدر موی سپید بر سرمان و چند چروک بر پیشانی امان افتاده است.

عجبا !! این شتاب وعجله ، فقط به هنگام سقوط به گور تنگ و تاریک متوقف می شود. و آن وقت خیلی خیلی خیلی دیر است....

قبل از آن باید تامل و تفکری کنیم و سرعتمان را درست تنظیم کنیم.
7 - گسل زلزله زندگی : سردرگمی، پوچی و بی هدفی
مقدمه:
آدمی از سایر موجودات متمایز می شود ؛ در عقل، علم ، اختیار و هدفمند زندگی کردن
پس به واسطه شعور و عقل و اختیاری که ما داریم به خودآگاهی می رسیم و دنبال یافتن یا ایجاد هدف در زندگی برای خود هستیم.
پس از یافتن هدف آنگاه دنبال روش و وسیله برای رسیدن به آن هدف می باشیم.
اما کجا پوچی و سردرگمی و گیجی برای ما انسانها ایجاد می شود؟







در ذیل به بعضی موارد سردرگمی در مسیر و هدف اشاره می کنیم که زیر مجموعه همین گسل زلزله زندگی یعنی پوچی هست:
الف) بخشی از زندگی خود را می بینیم نه همه را به صورت یک کل
بچه هستیم. هدف بچگی، جوان هستیم هدف جوانی، میانسال اهداف میانسالی، پیر می شویم برای پیری هدفگذاری می کنیم. که البته لازم و ضروری هست. اما پازل هایی جداگانه و ناهماهنگ هستند. مثل جزیره های جدا جدا . در حالیکه لازمست تمام این "اهداف خرد مرحله ای زندگی"، خود زیر مجموعه یک هدف کلی قرار بگیرد و کل زندگی را در بر بگیرد. پس هدف اصلی : هماهنگ کننده و یکسو کننده و یکپارچه کننده اهداف دیگر و شخصیت ما می باشد.




  .


ب) یکبار جدی و برای همیشه مشخص نمی کنیم که به عنوان یک انسان برای خودمان چقدر بقاء و حیات قائل هستیم. دقیقا متمرکز شویم که آیا مرگ خود را پایان بقاء خود می گیریم و اهدافمان را برای 60 یا 70 یا 90 سال باید تعیین کنیم؟!!!
یا مرگ را پایان خود نمی دانیم و یقین می کنیم که زندگی پس از مرگ بر اساس زندگی پیش از مرگ کنترل و باقی می ماند؟!!!
در واقع یکی از اساسی ترین سئوالات که باید دقیق، و یقینی و قاطع به آن جواب دهیم همین سئوال هست. روشن شدن مدت بقاء آدمی همه معادلات زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد.
کسی که 90 سال زندگی می کند و خاک می شود و تمام می شود. اهداف کلی و اساسی خود را باید بر اساس بهره و لذت همین جهانی تنظیم کند و بی خیال احتمالات عظیم پس از مرگ شود.
چنین فردی اساسا روش زندگیش متفاوت هست.

خلاصه بند ب: آیا هدف کلی و اساسی و اصلی و یکپارچه کننده سایر اهداف شما محدود به عمر محدود چند ساله همین دنیاست و مرگ پایان آنست؟!! یا اینکه شما اهداف اصلی و کلی و اساسی خود را برای بی نهایت، ابدیت و همیشگی و اساسا حتی بعد از مرگ تنظیم می کنید؟
پاسخ اشتباه به این سئوال، یا مبهم گذاشتن این سئوال، یا جدی نگرفتن این سئوال ، یا به تعویق انداختن این سئوال و فهم اشتباه این سئوال موجب گیجی، سردرگمی، پوچی و در هم آمیختگی سایر اهداف و تعارضهای بی شمار می شود. و مبنای اساسی گسل زلزله زندگی خواهد شد.







ج) تعارض در اهداف خرد و جزیی به وجود می آید با بی توجهی به هدف کلی
اگر بند الف و ب را گذرانده باشید(یعنی هدف کلی در زندگی دارید، و زندگی خود را هم بی نهایت در نظر گرفته اید)، در ا ین هنگام تعارض های مختلف می تواند منجر به سردرگمی و پوچی شما شود.
این تعارض ها انواع و اقسام دارد که برای طولانی نشدن بحث خواهش می کنم به لینک ذیل مراجعه فرمایید.

* ناسازگاری های شناختی و تعارض های ما


د) مشخص نبودن جایگاه علم و عقل در کنار شرع و وحی
با تب علم گرایی در دنیای معاصر و تاکید روی عقل گرایی ، رابطه آن با شرع و وحی در هاله ای از ابهام رفته است.
افراد سردرگم، بین عقل و شرع نوسان می کنند. بعضی از اینها روی شرع بدون عقل و علم تاکید می کنند. و بعضی هم روی علم بدون شرع تاکید می کنند. بعضی هم گاهی باشرع همراه می شوند گاهی با علم. بعضی ها هم روش التقاطی اتخاذ می کنند و معجونی از عقل و شرع را در هم می آمیزند.
این مشکل در جامعه ما نمود بیشتری دارد.
گاهی فرد روشنفکر می شود و خود اجتهادی می کند و توصیه های شرع را از صافی فکر و خیال خود می گذراند و روشهای خاصی در زندگی پیش می گیرد.

  • مثلا یکی حکم حجاب را از شرع رد می کند.
  • یکی حکم حج را عقب می زند
  • یکی حکم جهاد را کنار می گذارد.
  • یکی حکم خمس را کنار می گذارد.
  • یکی حکم صله رحم را بی اثر می داند.
  • یکی ارزش کار ، ارزش خانواده، ارزش اخلاق را نادیده می گیرد.
  • یکی نماز و روزه را به خود تخفیف می دهد.
  • یکی حکم نگاه به نامحرم را نادیده می گیرد.
  • یکی حب به مومنان را کمرنگ می کند.
  • یکی بغض به دشمنان را از دین کنار می گذارد.

و .... هزاران اجتهاد دیگر.

همه اینها جزء آن دست تعارض هایی هست که فرد بین عقل و شرع برایش پیش می آید و خود محوری منجر به تحریف روش درست می شود.

خلاصه این بند: باید هر کسی دقیقا بداند جایگاه علم و جایگاه شرع و رابطه این 2 به چه صورت هست. و بداند چارچوب ها، خط قرمز ها، معیارها و هدفگذاریهایش چگونه در قالب عقل و شرع شکل می گیرد. متوجه باشد که لذت طلبی شخصی به صورت ناخودآگاه می تواند معجون خودخواهانه ای از شرع و عقل و علم ایجاد کند. که برای فرد دوست داشتنی هست اما کارگشاء، آرامش بخش و ضامن سعادت او نیست.


هـ) توجه نداشتن به اینکه علم: تدریجی هست ، مرحله ای هست ، گاهی نقض کننده مرحله قبلی هست، و تغییر پذیری پیوسته دارد.

علم در حال حاضر:

-هم اکنون در هر علمی رویکردهای متفاوت هست. و بعضی بعضی دیگر را رد می کنند، یا ناقص می شمارند.

- هر علمی به مرور طی زمان تغییر می کند، تکمیل می شود، اصلاح می شود و اشتباهات قبلی رد می شود. و اشتباهات فعلی آن هم در آینده اصلاح یا نفی می شود.
* پس این علم شاخصی یقینی و قطعی نیست، لیکن ابزار قدرتمند و صحیحی هست که انسان باید از آن استفاده کند. عقل و علم بال مهمی برای پرواز ما هست.
ما نمی توانیم انسانی را تصور کنیم که بدون عقل و علم بتواند انسان باشد.

اما نکته مهم اینست که : تنها و فقط تکیه بر عقل و علم، آسیب های جدی و جبران نشدنی برای انسان دارد که دنیای مدرن و معاصر، هم اکنون در آن غوطه ور هست.
ما نیاز هست در کنار این علم و عقل که موتور محرکه پیشرفت هست (اما کامل و بی عیب نیست) ، مجهز به ابزار یقینی باشیم که چارچوب و معیارها و خطوط قرمز را برایمان به صورت قطعی روشن کند.

بنابر این شرع و مبانی دینی اینجا به عنوان چارچوب اصلی زندگی ، ایفای نقش می کند. که البته باید توسط متخصصن این امر تبیین شوند و ما سئوالات و ابهامات ونیازمندیهایمان را از آنها طلب کنیم. و با علم فقط در همین چارچوب حرکت کنیم.



8 – گسل زلزله زندگی : تکثر خواسته ها وکثرت اشتغالات

از بدترین کارها؛ انجام عالی و احسن یک کار غیر ضروری و حاشیه ای و در واقع کم گذاشتن از یک کار ضروری و لازم می
باشد.

وقتی خدا ما را آفرید ؛ با وحدانیت خودش وجود ما را یکپارچه و هدف ما را یکتا قرار داد و شخصیت ما را همگن و یکپارچه ساخت. و جهت و مسیر و صراط ما را مستقیم قرار داد.

و شیطان به واسطه نفس اماره ما را به تکثرخواهی و زیاده خواهی و پراکنده خواهی وسوسه کرد.
هر کجا که بحث نفس و خواسته می رسد تکثر و کثرت و پراکندگی پیش می آید، همان در شعر شعرا و عرفا به سیاهی زلف یار تشبیه شده است.

و هر کجا یاد خدا و خواست خدا و هدفمندی زندگی به میان می آید ما را به انسجام ، یگانگی و آرامش و رشد رهنمون می سازد همان که در شعر شعرا و عرفا به خال رخ یار تشبیه شده است.



توجه شود:
ما برای سهولت این دسته بندی را قرار دادیم ، قرار نیست این تکثر خواهی نفس و این یگانه خواهی انسان در تقابل هم قرار بگیرد. بلکه ما باید مواظب باشیم که تکثر خواهی نفس خودش را جای یگانه خواهی آدمی ننشاند.

در واقع این تکثر خواهی و این همه چیز خواهی نفس ضرورت جسم ماست ، تا زنده و سالم بمانیم تا در این زنده بودن یگانه خواهی را دنبال کنیم.


با مثالی توضیح بیشتر می دهم:
داستان ذیل در مثنوی معنوی آمده است:
وقتی مجنون سوار شتری شد که به دیدن لیلی که عشقش بود برود، گاهی در خود و رویا فرو می رفت. این شتر هم یک بچه ای در طویله داشت، به محض اینکه مجنون غافل می شد ، شتر بر می گشت و به طویله پیش بچه خودش می رفت. و وقتی مجنون به خود می آمد و از خیالات خود بیرون می آمد متوجه می شد هیچ به طرف لیلی نرفته است و شتر او را به طویله بازگردانده است.



   


در اینجا
مجنون :مثال انسان هست و
لیلی: مثال هدف انسان که همان خداوند متعال هست.
شتر : کنایه از نفس انسان هست و
بچه شتر: حکایت از لذتهای این دنیا و نعمتهای متکثر این دنیایی هست که مورد علاقه نفس (در اینجا شتر) هست.

قرار نیست که مجنون بدون شتر برود. اما قرار هم نیست که مجنون افسار خود را به دست شتر بدهد و شتر او را به طرف خواسته های خودش ببرد.

مجنون باید به اندازه لازم از این شتر بهره بگیرد تا به مسیر خودش برود، و البته باید به اندازه ضرورت و زنده ماندن و سر حال بودن به شتر رسیدگی کند.
یعنی آدمی باید نیازمندیهای جسمی ، مادی و لذتهای این دنیا را به حداقل برساند تا توان و قوت لازم برای پیمودن مسیر در جهت اهداف عالی خود داشته باشد. نه اینکه همه زندگی اش در پی برآورده کردن خواستهای جسمی و لذتهای آنی خود باشد.




خلاصه:
ما انسانها نفس داریم،
میل به تعلقات و تکثرات و لذتهای این دنیا داریم تا اینجا مشکلی نیست.

اما مشکل از آنجا شروع می شود که این میل به تکثر و این خواسته های شتر جسم ما، همه چیز را در اختیار بگیرد.

و واقعیت ما و روح ما و وجود ما به غفلت و رویا برود. و ناگهان به خود آییم که نفس ما ، ما را به طویله دنیا کشانده است. لحظه مرگ (که اصلا از هیچ کس دور نیست و قطعی و صددرصد هست) فرا می رسد و نفس ما ، ما را در میان تکثرات طویله دنیا نگه داشته است.

در حالی که می بایست. ما ضمن تیمار داری این شتر و رسیدگی به او (یعنی ضمن بر طرف کردن نیازهای مادی و لذایذ خود)، افسارش را در دست می گرفتیم و به طرف هدف خود، که همان یگانه لیلی همه آفرینش هست بکشانیم.



اکنون با بمیاران های رسانه ای ، و با بزک کردن و آرایش کردن لذایذ، آن چنان همه ما مبهوت لذایذ شده ایم که کلا هدف اصلی زندگی را فراموش کردیم.



خب مشکل چیست؟!

مشکل اینست که سراب این زیاده خواهی های نفس، و این خواسته های روز افزون مانند آب نمک ، هر روز ما را تشنه تر از گذشته می کند. ذهن ما مشوش، پراکنده و خسته می شود.

هر روز صبح تا شب در پی برآورده شدن لذتهایی می کنیم که پایانی ندارد.

هر روز تصور می کنیم که باید همه وقتمان را صرف این شتر جسم و نفس کنیم.

و همه انرژی خود را در طویله دنیا برای لذت جویی خرج می کنیم.

هر روزه با تبلیغات و تلقین ها ، نیازواره هایی برای خود خلق می کنیم. هر روز با تخیل خود را محتاج لذت جدیدی می بینیم. و همه عمر خود را صرف چیزی می کنیم که با مرگ رهایش می کنیم.


این کثرت تنوعات و لذایذ، آرامش ما را می گیرد و گسل زلزله ای ایجاد می کند که وسعتش به اندازه همه عمر ماست.

یعنی همه عمر نگران از دست دادن این لذتها و ناکامی ها هستیم.

همه عمر غصه خور این شتر نفس هستیم که لذتی را از دست ندهد و تامین باشد.

و فراموش می کنیم ، ما خودمان به عنوان انسان ، نیازها و کشش های انسانی بالاتری داریم.

و یاد مرگ و فهم مرگ و دقت در زندگی پس از مرگ برای ما این امر را شفاف تر می کند.




یعنی الان اگر من بمیرم ، متوجه می شوم تا چه اندازه خرج شتری کردم که در طویله دنیا جا می گذارم و چقدر خرج خودم کردم، که بعد از مرگ به آن محتاج ترم.
9 - گسل زلزله زندگی: عرفانها و فرقه های نوظهور و توصیه های بدلی و جعلی


============================
مقدمه طولانی و 7 قسمتی بسیار ضروری برای فهم گسل زلزله زندگی عرفانهای کاذب

الف) رشد تدریجی بشر و خلق سفسطه و مغلطه
یک روزی همه چی ساده بود. زمانهای بسیار قدیم. انسانهایی که خودشان، آگاهی اشان ، علمشان و ...همه ساده بود. به همان سادگی زمان غار نشینی. به همان سادگی عصر کشاورزی و....

دو قطبی های ساده مثل:
خوبها – بدها
خدایی – شیطانی


اما انسان در همه ابعاد رشد کرد.
همانطور که آتش کشف شد، آهن کشف شد، دوره صعنتی پیش آمد، زمان تکنولوژی و عصر ارتباطات روی کار آمد. همین طور هم در مفاهیم نظری هم پیچیدگی ها ایجاد شد.

به عنوان مثال انسان وقتی روی به عقل و فلسفه آورد در کنارش سوفسطائیان ظهور کردند.
سوفسطائیان کسانی بودند که شعبده بازی و تردستی آنها در مفاهیم عقلی و نظری بود. آنها می توانستند با کلک های فکری و فریب های ذهنی حق را ناحق و نادرست را درست جلوه دهند.
آنها با شبه استدلال، برای عوام و کسانی که تخصص فلسفی و عقلی نداشتند می توانستند سفید را سیاه و سیاه را سفید جلوه دهند.
آنها با همین سفسطه ها می توانستند القاء کنند که حق مطلق و باطل مطلق وجود ندارد. و با فریب می گفتند هر حقی می تواند باطل و هر باطلی حق باشد.
آنها همه چیز را نسبی نشان می داند.

ب) نسل دوم و پیشرفته سفسطه و مغلطه در شکل فلسفه نماهای جدید
اما این سوفسطاییان قدیمی مردند، و بدنشان خاک و خاکشان هم به فنا رفت. اما حرفها و نظرات و کارهایشان مبنایی برای نسلهای بعدی فریبکاران نظری قرار گرفت. و روی آن کار کردند و پیچیده ترش کردند.
از دل سفسطه سوفسطایی های قدیم، به اسم فلسفه های مختلف و عقلانی، سفسطه های پیچیده ای در آمد که می توانست علاوه بر عوام با این تردستی های پیچیده تر، حتی دانشجویان و افراد فرهیخته جامعه هم تحت تلقین و تاثیر خود قرار دهد.
ایده آلیسم
رئالیسم(واقع گرایی)
ناتورالیسم(طبیعت گرایی)
پراگماتیسم (عمل گرایی)
فاشیسم
اگزیستانسیالیسم(وجود گرایی یا هستی گرایی)
اَمپـِریالیسم
مدرنیسم
پست مدرنیسم ( مابعد تجدد)
سکولاریسم
ماركسيسم
کمونیسم
لیبرالیسم


ج) سفسطه های جدیدفقط عوام را هدف قرار ندادند ، بلکه دانشمندان و نخبگان را به عنوان گروه هدف نشانه رفتند!

به چه نحو قشر فرهیخته، دانشمند که عاقل و عالم بودند تحت تاثیر این فلسفه نماها و سفسطه ها قرار گرفتند و فریفته شدند؟
علت:
به خاطر پیچیده شدن علم و تخصص ها، این سوفسطائیان نوظهور تمام مبانی و روشها و شیوه های فریب و تردستی در مفاهیم نظری و فلسفی یعنی در هم آمیختگی حقیقت و باطل را دقیقا می آموختند.
اما سایر متخصصین در حوزه های دیگر به خاطر پیچیدگی علم ، تنها فرصت داشتند در شاخه و رشته خود عمیق و حرفه ای پیش بروند. مثلا دانشمند شیمی ، متخصص پزشک، کارشناس مهندسی، متخصص سیاسی، متخصص روانشناسی، هنرمند، ادبیات و .... هر یک صرفا در کار خود حرفه ای بود.
لذا دانشمندان سایر رشته ها در بحث های عقلانی و فلسفی ، خیلی بیشتر از عوام تحقیق نداشته و عمیق نمی شدند، اصلا وقت برای این کارها نداشتند، و نهایتا به چند مقاله و خواندن چند کتاب و آشنایی با دلایل ظاهری (بخوانید مشاهده تردستی های علمی سوفسطاییان جدید) آشنا می شدند.

سوفسطائیان جدید بر اساس "نظریه های فلسفه نمای جدید"؛ شروع به جعل و ایجاد نظریات، فرقه های ، عرفانها و نحله های جذاب و فریبنده کردند.

چرا سوفسطاییان با عملیات پیچیده کردن تردستی ها و فریب های ذهنی دانشمندان را هدف قرار دادند:
چون هر کدام از این دانشمندان تحت تاثیر این سفسطه ها در رشته های خودمی توانستند شاگردان و مدرسانی تربیت کنند که مانند ویروس این تحریفات را در بدنه جامعه سریعتر منتشر کنند.

اگر در دوره های قدیم یک ویروس با سرعت کم در یک محله و روستا منتشر می شد. رشد ارتباطات و پیچیده شدن ارتباطان، هم اکنون در چند دقیقه ویروس را در همه دنیا منتشر می کند و سوفسطاییان از این مسئله نهایت بهره را برده اند.

د) تغییر روش سوفسطاییان: تزیین مغلطه های خود و تبدیل به بسته های جذاب برای همه
در واقع دیگر سوفسطائیان جدید مثل زمان قدیم خام فروشی نمی کردند.در زمان قدیم سوفسطایی ها مغلطه های خود را خام خام برای قشر خاصی ارائه می دادند، اما امروز آنها مغلطه های خود را در صنعت تبدیل و بسته بندی جدید به کالاهایی قابل عرضه برای عموم تبدیل کردند.

هـ) فرقه های نوظهور و عرفانهای کاذب : بسته های تزیین شده و بسته بندی جدید از مغلطه و سفسطه
سوفسطاییان برای تبدیل سفسطه های خود به بسته های زیبای جدید تصمیم گرفتند که فرقه های نوظهور و عرفانهای کاذب با زیر بنای سفسطه و مغلطه تولید و عرض نمایند.

و آنقدر مبانی سفسطه و تردستی های عقلی در این بسته های عرفانهای نوظهور پیچیده بود که فهم درست از غلط در آنها به سادگی ، جز برای متخصصین امکان پذیر نبود.
مانند کدهای برنامه های کامپیوتری مایکروسافت یا مثل فرمول شیمیایی داروها و نوشیدنی های خاص که توسط کمپانی ها بر دیگران خیلی روشن نبود، در این فرقه های نوظهور و عرفانهای کاذب نیز مبانی و فرمول تردستی مغلطه های آن آشکار نبود.

و اکنون در همه دنیا هزاران فرقه و نحله و عرفان کاذب منتشر شده است و جالب اینکه هر کدام آنها هم مدعی هستند که دقیق و درست و تنها راه سعادت بشر را ارائه می دهند.
هیچ کدام اینها دقیقا اشاره ای به سفسطه یا فلسفه نمای زیر بنایی خود نمی کنند. و مادر خود را به هیچ کس نشان نمی دهند. و با رقص های شیرین و فریبنده، به جذب مخاطب دست می زنند.

و) عرفانهای ساختگی توسط مغلطه گران مانند مواد مخدر اعتیاد آورند
این عرفانهای سنتتیک و ساختگی هم مثل مواد مخدرهای صنعتی و ساختگی اثرش مقطعی بوده ، اما اعتیادش قوی و طولانی مدت هست.

این عرفانهای ساختگی هم مثل مواد مخدر لذتهای موقت و مشکلات طولانی مدت به وجود می آورد.

این فرقه های نوظهور مثل مواد افیونی نوظهور، انسان را از فکر کردن و فعالیت صحیح باز می دارد و انرژی فرد را به مرور تحلیل می برد. و در دراز مدت از فرد یک مترسک و یک مجسمه توخالی تولید می کند که نمی توان آن را انسانی با همه توانایی های انسانی تصور کرد. چرا که بر اثر این فرقه ها و این بسته عرفانهای کاذب مسخ شده اند. دیگر مثل معتادین به مواد نه به حال خود سودی دارند، نه به حال دیگران.
نه نسبت به دشمن مقاومت دارند. نه مثل یک دانشمند اهل علم هستند. نه مثل یک کارگر اهل کارند.
نه در معیارها ثبات و صحتی دارند تا بتوانند رسالت همسری، فرزندی، والدی و همشهری را داشته باشند.
چرا که فرقه های نوظهور و نحله های سفسطه ای به همان اندازه که در نظریه و تئوری و توضیح قشنگ هستند در عمل ناکارآمد و تخریب گرند.
(مانند سفسطه های که در اقتصاد به اسم شبکه های هرمی فریبکاری می کرد. و فرد را در ذهن ترغیب کرده و در عمل به فلاکت می کشاند.)

ز) سوفسطاییان علاوه بر بسته بندی عرفانی سفسطه های خود بسته های اقتصادی، سیاسی، جامعه شناسی، سیاسی و ... هم تولید کردند.
سوفسطائیان جدید و فلسفه نماهای قرون معاصر ، صرفا بسته های تبدیل شده و جذاب عرفانهای نوظهور ارائه ندادند، آنها در سیاست بسته های عامه پسند، در اقتصاد روشهای معتادگونه ، مهیج و در روانشناسی و جامعه شناسی هم بسته های تخریب گرایانه و جذاب ارائه دادند.
که در این بند ما قصد پرداختن به آنها را نداریم.

بخش اصلی: 9 - گسل زلزله زندگی : فرقه های نوظهور و عرفانهای کاذب

عرفانهای نوظهور و فرقه های انحرافی بسیار مخفی و با چراغ خاموش با نفوذ در ذهن و قلب افراد موجب به وجود آمدن بند 7 می شوند. یعنی موجب گسل زلزله زندگی : سردرگمی، پوچی و بی هدفی می شوند.



یعنی اگر فرد متوجه شود که گسل زلزله زندگی اش سردرگمی و پوچی و بی هدفی هست ، بسان فرد تشنه ای دنبال آب می گردد. و ناگاه مواجه می شود با فرقه های عرفانی نوظهور و دیدهای سوفسطایی و فلسفه نماهای جدید و آنرا مانند یک نوشیدنی گوار می نوشد، اما غافل از اینکه هاضمه ذهنی او مشوش شده ، معتاد شده و عمق لازم را از دست می دهد.
و روز به روز متوجه می شود که سیراب نشده است. هرچه هم بیشتر به سراغ اینها می رود بیشتر درگیر و معتاد آن شده و بیشتر به پوچی و بی هدفی سوق پیدا می کند.

انگیزه و امید خود را به مرور از دست می دهد، دچار خستگی روانی مزمن می شود، بی انرژی و خسته می شود. و مانند معتادان خود را با حرف زدن و بحث کردن مشغول می سازد. نه به درد خودش می خورد نه به درد بقیه.
انبوهی از روشهای این فرقه ها و عرفانها را آموخته و منتشر هم می کند. اما در اولین مسائل زندگی و خانواده و کار و تحصیلش مانده است.



سرقت و جعل کردن مارک و برندهای معتبر توسط عرفانهای نوظهور
این گسل زلزله زندگی به نام عرفانهای نوظهور و فرقه های انحرافی امروزه با برچسب های جذاب و شعارهای جذاب مانع می شوند که مردم به حقیقت دست یابند. مانند جنس های تقلبی و با برندهای معروف پخش می شوند.


مارک و برندهایی چون : خدا، انسانیت، صداقت، مهربانی، گذشت، فداکاری، نوعدوستی، عشق، پاکی و ... همه را از ادیان الهی ربوده اند و به سفسطه ها و عرفانهای خود چسبانیده اند.
صاحب تمام این برندهای اصل ، و خصوصیات انسانی از طریق وحی و از طریق پیامبران به صورت یک بسته و پکیج کامل عرضه شده است و با انجام همه و یکپارچه آن انسانها می توانند خود را سیراب کنند.
اما این فرقه ها هر کدام به نحوی بخشی از آنها را سرقت کرده و با معنای خاصی بازسازی و با خصوصیات منفی و نفی شده ادیان ترکیب کرده و به مردم القاء می کنند.


این گسل زلزله زندگی ، یعنی روشهای من در آوردی و بر اساس سفسطه های نو و جدید از این نظر می توانند زندگی ما را ویران کنند که مبانی و ریشه رفتار و افکار و احساس ما را تخریب می کنند.
ما را رفتارهای بی پایه و احساسات غلط و خطاهای شناختی سوق می دهند.




چگونه این عرفانها به پیروی ریشه های سوفسطایی حق و باطل را در همی می آمیزند، یا تحریف می کنند:؟
مثلا دربعضی از این عرفانها "حب و دوست داشن" را پر رنگ و قوی کرده و بغض و خشم را به کلی نفی می کنند.
در حالیکه این پکیچ حب و بغض با هم توسط خداوند در وجود انسان آفریده شده است.
تا انسان نسبت به خوبی ها حب و نسبت به بدی ها بغض داشته باشد.
تا آدمی نسبت به مظلومین حامی و نسبت به ظالمان طرد کننده باشد.
اما این عرفانها با حرفهای قشنگ قشنگ و تحریف شده بخشی را می گیرند و بخشی را طرد می کنند و جالب هست اسم برند اصلی خدا و انسانیت را هم روی آن می گذارند .
لذا اگر کسی بر اساس آموزه های آنها زندگی اش را شکل دهد، کم کم از درون می پوسد و پوچی و سردرگمی، خستگی و تنهایی و انزوا را تجربه می کند.
نسبت به جامعه ، سیاست، اقتصاد، جنگ و . ... منفعل و بی تفاوت می شود.
و خود هم خسته و جدا از خانواده و محیط در خود فرو می رود
و این یعنی زندگیش را بر اساس این گسل زلزله زندگی یعنی فرقه های نوظهور و عرفانهای کاذب تخریب می کند.

گفته می شود در حدود 900 نحله و 100 فرقه اکنون در ایران فعال است.(عرفانهای نوظهور)
بسیاری از اینها چراغ خاموش هستند و سخنان و وسوسه ها و نظراتشان زیر پرچم ها و برندهای معتبر عرضه می شود.
10 - گسل زلزله زندگی : خود اجتهادی اخلاقی و ارزشی در راستای منافع خویش –(هدف وسیله را توجیه می کند)

ما آدمها هر کدام یک شخصیت خاصی دارم.
هر کدام از ما سلیقه خاصی دارد.
هر کداممان از چیزی خوشمان می آید و از چیزی بدمان می آید.
هر کدام ما علاقمندی و نظر مربوط به خود را داریم.
از نظر هر کدام ما خوب و بد ممکن است بر اساس آموزه هایمان تفاوت کند.
نحوه تفکر و نتیجه گیری هر کدام ما متفاوت هست.
منافع هر یک از ما از نظر خودمان تعریف می شود.

با این تفاوت ها افراد وقتی از خود استدلال می کنند و بر اساس درون مایه های خود قضاوت و تصمیم می گیرند حتما منافع خود را محور قرار می دهند.
و این چنین هست که افراد با خود اجتهادی و بر اساس منافع خود برای دیگران حکم صادر می کنند.




خب چه اتفاقی می افتد و عوارض چنین زندگی چیست؟!!!!
وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند، قطعا میزانی از تفاوت ها در سبک و روش زندگی، سلیقه، علاقمندی و منافع پیش می آید. که کم کم ریشه اختلافات و دلخوریها و درگیری ها ایجاد می شود.
پس چگونه این دو نفر باید سازگار و هماهنگ شوند که ضمن پایداری کیان خانواده ، آنها هم عادلانه به خواسته هایشان برسند؟
این دو چه کاری کنند که هیچ کدام بر دیگری تسلط نیابد و حق یکدیگر را ضایع نکنند. و در ضمن به خواسته های خود هم برسند؟

اینجاست که داشتن معیار و ملاک قطعی ، ثابت و مورد قبول طرفین منجر به سازگاری همراه با رضایتمندی می شود.

اگر زوجین در هر لحظه از زندگی و در همه ابعاد زندگی مشترک قبول کنند که بر اساس معیار و ملاکی ارزشمند و قوی و ثابت عمل کنند نه بر اساس خود اجتهادی ، بقاء و رضایتمندی و لذت از این زندگی افزایش می یابد.
اما اگر به جای معیار جامع و کامل و با ثبات مورد قبول، هر یک از زوجین بر اساس خود اجتهادی و خواست خود و منافع خود تصمیم بگیرد و رفتار کند، دوگانگی و تعارض و درگیری اجتناب ناپذیر خواهد بود.

ما اعتقاد داریم که کامل ترین و جامع ترین برنامه زندگی ، حتی معیار در جزئیات زندگی توسط دین و شرع برای آدمیان دقیقا بیان شده است. دین اسلام وظایف زن و مرد و معیارهای ارزشمندی اخلاقی انسانها را معین کرده است.
در این خصوص مطالعه بفرمایید:
نه حرف من، نه حرف تو ، حرف خدا

و اگر دلبخواههای شخصی خود را که تحت تاثیر لذت طلبی و منافع شخصی هست، را محور تصمیم گیری و رفتار قرار ندهیم. و خود محور نباشیم، حتما هماهنگی و سازگاری بیشتری با هم داشته و از درون، رضایتمندی خواهیم داشت.


و اما اگر زوجی اعتقاد دینی و مذهبی ندارند و به معیارهای دینی و شرعی رجوعی ندارند، می توانند معیارهای جایگزین روانشناسی را مد نظر قرار دهند. یعنی زن و شوهر قبول کنند، به جای دلبخواههای خود، مهارتها و آگاهی هایی که یک روانشناس یا مشاوره خانواده پیشنهاد می دهد قبول کنند و به کار گیرند و از خود اجتهادی و رفتارهایی که از روی لذت شخصی هست اجتناب کنند.

ضعف معیارهای روانشناسی نسبت به معیارهای ارزشهای اسلامی اینست که اگر به هر ترتیب یکی از زوجین نخواهد از میعارها تبعیت کنند، در معیارهای اسلامی وظیفه زوج دیگر خللی وارد نمی شود و وظیفه اش مشخص هست و سردرگم نمی شود. چون در معیارهای اسلامی فرد بر اساس ملاکهای ثابت اخلاقی و احکامی که مشخص شده است وظیفه اش مشخص هست.

لیکن در معیارهای روانشناختی دربسیاری موارد واکنش یک زوج در قبال زوجش تعریف و معنی می یاد و اگر یکی از زوجین همراهی نکند. فرد دیگری منفعل از رفتار او در می ماند. (البته در روانشناسی برای حل نسبی این مسائل هم روی عنصر آگاهی، انتخاب و مسئولیت پذیری تاکید می کند، لیکن جوابی به این نمی دهد که این آگاهی و انتخاب و مسئولیت پذیری که پر هزینه می شود ، اجر و مزد و پاداشش با کیست؟!!!!)
ارسال نظر