عشق، همان حکایت همیشه و دیرینه بشر. همه ما آن را تجربه کرده یا از دیگران شنیده ایم. گویا شنیدن و دیدن داستان های عاشقانه برای ما از همه چیز شیرین تر است چرا که عشق و ماجراهای عاشقانه بارها و بارها دستمایه کارگردانان، موسیقی دانان و هنرمندان زیادی قرار گرفته و هنوز هم عطش برای آن وجود دارد. هرکس در عشق زبان خاص خود را دارد اما کمتر کسی را می بینیم که با شخصیت عاشق پیشه، شکست خورده یا معشوق داستان های عاشقانه همذات پنداری نکند یا علاقه ای به دنبال کردن داستان نداشته باشد. این روزها داستان عشق «فرهاد» و «شهرزاد» نقل محافل است و کمتر کسی را می بینیم که در این باره صحبتی نکند. در این شماره سراغ حسن عسگری فر، روانشناس رفتیم تا درباره عشق، شکست عاطفی، صبوری در راه عاشقی و... برای تان بنویسیم.
عشق در شروع رابطه همان نیازهای اساسی است
معتقدم چیزی به نام عشق در شروع یک رابطه وجود ندارد و آنچه در ابتدا وجود دارد نیازهای اساسی یک زن و مرد در یک رابطه است که بخش عمده ای از آن فطری و بخش دیگر آن آموزشی است. اینکه ما می گوییم نیازهای متفاوت مرد و زن یعنی اگر یک مرد بتواند حداقل نیازهای روحی و روانی یک زن را ارضا و اقناع کند، یعنی یک اصل کلی حمایت گری را داشته باشد، این مرد برای زن جذابیت ایجاد می کند. طول این جذابیت باعث ایجاد وابستگی عاطفی می شود. مقابل این قضیه برای دنیای مردانه است که این دنیای مردانه عمدتا کل نگر است (برخلاف زن که جزء نگر است). مرد براساس اصل لذت وارد رابطه می شود و اگر زنی از زیبایی هایی برخوردار باشد می تواند مرد را به خود جلب کند.
زیبایی هم معنای زیبایی ظاهری و هم زیبایی های باطنی و رفتاری است که مرد را به سمت یک زن جذب می کند. یعنی زن و مرد بتوانند دنیای عاطفی، روانی و نقش های زن و مرد را ارضا کنند و از لحاظ این نیازها تامین کننده باشند؛ آن وقت است که وابستگی عاطفی که ما آن را عشق می نامیم شکل می گیرد و یک رابطه آغاز می شود. آن زمان که زن و مرد یکدیگر را برای اینکه نیازهای همدیگر را به خوبی اقناع می کنند می خواهند. وقتی با این نگاه وارد می شویم، درمی یابیم که وارد یک ارتباط شراکتی شده ایم که اگر سهم روانی، جنسی، عاطفی و... خود را می گیری، باید همین نقش ها را هم برای طرف مقابل ایفا کنی، ضوابط و مرزها رعایت و به موقع برای رفع نیازها اقدام شود. این ارتباط دوطرفه محکم می تواند تعریفی از وابستگی عاطفی یا همان عشق باشد.
عشق مفهومی فانتزی نیست
عشق یک مفهوم فانتزی نیست که افراد فکر می کنند نیمه گمشده خود را پیدا کرده اند، همه چیز را در او می بینند و حاضرند هر کاری برای رضایت او انجام دهند. سوالی که پیش می آید این است که اگر چنین چیزی درباره عشق وجود داشته باشد، زمانی که طرف مقابل سرویس های موردنیاز من را ارائه ندهد عکس العمل ام چه خواهد بود؟ مسلما همان فردی که تصور می کرده نیمه گمشده خود را یافته در چنین رابطه ای نخواهد ماند، این است که دلدادگی و عشق مفهومی فانتزی نیست و اگر صورت صحیحی به خود نگیرد از بین می رود. یک کلام فانتزی و سمبلیک به نام عشق وجود دارد که همه ما دوست داریم آن را به رابطه خود بچسبانیم اما اگر واقع بینانه نگاه کنیم متوجه می شویم که این رابطه زمانی معنا و استحکام پیدا می کند که خودخواهی های هر دو طرف در آن ارضا شود و در غیر این صورت رابطه عاشقانه ادامه پیدا نخواهد کرد.
نمی توان دائم در اندوه از دست دادن ماند
همه ما آدم های خودخواهی هستیم که به دنبال کسانی می گردیم که نیازهای مختلف ما را آن طور که می خواهیم و به بهترین نحو و بهترین زمان برآورده کند. وقتی تصور کردیم که چنین کسی را یافته ایم احساس عشق در ما به وجود می آید. بسیاری از کسانی که این احساس را دارند، ممکن است به دلایل مختلف و بسیار زیاد، نتوانند به معشوق خود برسند و ادامه زندگی و ازدواج را داشته باشند. این روزها کسانی که چنین اتفاقی را تجربه می کنند مسلما ناراحت و سرخورده می شوند اما پس از مدتی موضوع را فراموش کرده و به دنبال شخص دیگری هستند که این نیازها را برآورده کند.
شاید در گذشته بیشتر شاهد این بودیم که افراد در برابر نرسیدن به معشوق خود ناراحتی زیاد و طولانی مدت نشان می دادند و مدت ها صبر می کردند تا عشق خود را به دست آورند، اما الان ماهیت عشق ها اگرچه تغییر کمی کرده اما زمان کمتری را به خود اختصاص می دهند؛ خصوصا عشق های نابالغ که هنوز چندان مستحکم نشده است. اینکه کسی پس از نرسیدن به معشوق خود، مسئله را بپذیرد و دائم در حالت غم و اندوه بیش از حد باقی نماند نه تنها بد نیست بلکه طبیعی است. قطعا آدم ها باید برای آنچه می خواهند تلاش کنند.
ابراز عشق لازم است!
شاید برخی افراد تصور کنند که امروزه آدم ها از ابراز عشق می ترسند و نمی خواهند این موضوع را به طرف مقابل بگویند، اما این طور نیست. اتفاقا در شروع یک رابطه این ابراز کردن خصوصا به شکل کلامی خیلی زیاد است و هر دو طرف یا یکی از آنها این موضوع را بیان می کنند. اصلا اگر ابراز عشق و علاقه وجود نداشته باشد که رابطه آغاز نمی شود. اما مشکل در اینجاست که برخی از ما بعد از ایجاد و شروع رابطه، حد متعادل را در ابراز عشق و علاقه خود در پیش نمی گیریم. ما می بینیم که همه به هم «دوستت دارم » و «عاشقتم » را می گویند و کسانی که درایت بیشتری دارند کمی با شک و شبهه بیشتری وارد چنین رابطه ای می شوند که فرد از همان ابتدا به شکل افراطی و اغراقی این جملات را به کار می برد.
اتفاقا به نظر من تاحدی که معقول باشد و افراطی نباشد، محتاطانه استفاده کردن از جمله های ابراز عشق معقول است. من در جلسات زوج درمانی هم می گویم که دیدن عشق در رفتار فرد بسیار مهم تر از شنیدن آن است. گفتن را همه بلد هستند و به هم می گویند. مهم این است که چه کسی واقعا آن را در رفتار نشان می دهد. مراجعانی دارم که شکایت دارند که خسته شدم از شنیدن «دوستت دارم.» اینکه یک نفر هر روز و هر ساعت ابراز علاقه کلامی دریافت کند، از اساس تاثیر جملات از بین می رود و کارکرد اساسی خود را نخواهد داشت.
استفاده از جملات «دوستت دارم» و امثال آن، این است که نیاز به اطمینان و خوشحالی و محبت را در طرف مقابل ارضا کنیم اما این گفتن های هر ساعته اصلا اجازه نمی دهد که نیاز ایجاد شود، یعنی باید اجازه دهیم نیاز در طرف مقابل ایجاد شود و سپس با نوازش های کلامی به آن پاسخ دهیم. این موضوع درباره ابتدای ارتباط است که خام و نپخته است که باید عشق و علاقه را با عمل و رفتار نشان داد. وگرنه بعد از استحکام رابطه، باید به شکل کلامی هم ابراز شود.
مسلما در برابر گروهی که به شکل افراطی علاقه خود را ابراز می کنند، گروهی هم هستند که به شکل افراطی از گفتن جملات ابراز علاقه فرار می کنند. مثلا برخی آقایان در پاسخ به اینکه چرا به همسرت ابراز علاقه نمی کنی، می گویند پس این همه تلاش و کار برای چه کسی است و اگر نشانه عشق نیست، پس چیست؟ به این افراد باید بگوییم که به طور کلی بشر به خصوص خانم ها بسیار زیاد تحت تاثیر نوازش های کلامی قرار می گیرند و حتی اگر مطمئن باشند که دوست شان دارید، دوست دارند آن را بشنوند. این است که وقتی رابطه وارد مراحل پختگی می شود و برای خروج از عادت روزمره و حتی ایجاد تنوع، گفتن جملات عاشقانه بهترین پیشنهاد به همسران است.
در بیان محبت مدیریت داشته باشید
باید در بیان محبت مدیریت وجود داشته باشد که اتفاقا باعث قوت و قدرت ارتباط می شود. اما شاید نقطه ضعفی که در برخی مردان ما حتی افراد تحصیلکرده و امروزی وجود دارد این است که پس از مدتی از بیان محبت خود نسبت به همسرشان امتناع می کنند چون شنیده اند که گفتن عشق قضیه را خراب می کند یا باعث می شود که طرف اصطلاحا بر او غالب شود و... این تصورات در یک رابطه نه چندان سالم شکل می گیرد. مسلما وقتی ارتباط پخته است و امنیت لازم در آن وجود دارد بیان محبت و البته مدیریت آن می تواند مفید باشد و اگر کسی نمی تواند این کار را انجام دهد، ضعف دارد.
اینکه بترسیم طرف مقابل از بیان محبت ما سوءاستفاده کند تصور درستی نیست. این قضیه که موضوع عشق یکطرفه و افراطی بیان شود اتفاقا تا حدی ممکن است موید این مطلب باشد و طرف مقابل در ارتباط سوار باشد اما این معنی حذف بیان علاقه نیست. اینجا همان بحث مدیریت مطرح است. هر چیزی که افراط یا تفریط شود خراب می شود. عشق باید دو طرفه و ابراز آن هم دوطرفه باشد آن وقت است که در یک فضای امن می توان محبت کرد و محبت دید و نگران تسلط و کنترل رابطه نبود؛ چون همه چیز از پیش کنترل شده است.
عشق نیاز به رسوایی ندارد
عشق نیازی به فریاد زدن، رسوایی و نمایش ندارد. وقتی دو نفر در یک رابطه ایمن و متقابل قرار دارند که نیازهای یکدیگر را درک می کنند، متقابلا درصدد رفع نیازهای یکدیگر هستند و همه چیز خوب است، چه نیازی به نمایش محبت در جمع وجود دارد؟ در چنین موقعیتی ارتباط درگیر حواشی می شود و ممکن است چیزهای بیشتر دیگری در آن وارد شود که اتفاقا ممکن است مخرب باشد. آنچه به عنوان فانتزی عشق مطرح است این تصور را به وجود می آورد که کسی که عاشق است باید از جان و مال و آبرو و... بگذرد. اما این تصور برای داستان های عاشقانه است و در دنیای واقعی و یک ارتباط سالم بیان عشق و محبت با نمایشی بودن تفاوت دارد.
تنظیم: سارا میرشجاعی
کارشناس: حسن عسگریفر، روانشناس