گزیدۀ زیباترین جملات جبران خليل جبران

گزیدۀ زیباترین جملات جبران خليل جبران
دوست بداريد، اما عشق را به زنجير بدل نكنيد

وقتي از دارايي خود چيزي مي بخشي چندان بخشش نكرده اي، بخشش حقيقي آن است كه وجود خود را به ديگري بخشي.((جبران خليل جبران))


گمان نبريد كه زمان عشق در دست شماست، بلكه اين عشق است كه هر زمان شما را شايسته بداند، هدايت مي كند.((جبران خليل جبران))

 

بهترين مردم كساني هستند كه اگر از آنها تعريف كنيد، خجل شوند و چون بد گفتيد، سكوت كنند.((جبران خليل جبران))

 

شيميداني كه از قلب خود، عناصر شفقت، احترام، آرزو، توجه، تأسف، شگفتي و بخشايش را گرفته و آنها را با هم تركيب مي كند، اتمي را مي سازد كه عشق نام دارد.((جبران خليل جبران))

 

شاهين، لانه‌ي خود را با خود نمي‌برد، بلكه تنها پرواز مي‌كند و در آسمان، اوج مي‌گيرد.((جبران خليل جبران))

 

هرگاه عشق به سوي شما اشاره كند، از او پيروي كنيد، هر چند كه را‌ههايش دشوار و پرنشيب باشد.((جبران خليل جبران))

 

اگر عشق با شما سخن گويد، او را باور كنيد، هر چند پژواك‌اش، روياهايتان را آشفته سازد.((جبران خليل جبران))

 

عشق، چيزي جز خودش را نمي‌دهد و چيزي جز از خود نمي‌ستاند.((جبران خليل جبران))

 

به يكديگر عشق بورزيد، ولي عشق را به بند نكشيد.((جبران خليل جبران))

 

هر يك از شما دل خود را به همسرش دهد، ولي مبادا چنين بخششي براي در بند كردن باشد.((جبران خليل جبران))

 

فرزندانتان، فرزندان شما نيستند. آنها فرزندان زندگي‌اند كه آرزومند خويشتن خويش‌اند.((جبران خليل جبران))

مي‌توانيد بكوشيد تا مانند آنها [ (فرزندانتان) ] شويد، ولي بيهوده است كه بكوشيد آنها را مانند خود كنيد. زيرا زندگي به گذشته باز نمي‌گردد و در خانه‌ي ديروز به سر نمي‌برد.((جبران خليل جبران))

 

تا هنگامي كه پاره‌اي از وجود خويش را نبخشيد، بخشش‌تان بي‌ارزش و بي‌مقدار خواهد بود.((جبران خليل جبران))

 

برخي از مردم بسيار دارند، ولي اندك مي‌بخشند و مي‌بخشند براي آنكه نام آور شوند.((جبران خليل جبران))

 

برخي اندك دارند، ولي همه را مي‌بخشند، آنها به زندگي و به گشاده‌دستي زندگاني باور دارند. گنجينه‌هايشان هرگز تهي نمي‌شود و تا ابد لبريز است.((جبران خليل جبران))

 

برخي از مردم با شادي مي‌بخشند و شادي براي آنها پاداش همان بخشش است.((جبران خليل جبران))

 

به نيازمندان بخشيدن چه زيبا است؛ و زيباتر از آن، به كسي بخشيدن است كه از ما نمي‌خواهد، ولي نياز او را مي‌دانيم.((جبران خليل جبران))

 

آن كس كه دست و دل خود را براي بخشش بگشايد و در پي نيازمندان باشد، شاديِ بالاتر و لذت‌آورتر از بخشش به دست مي‌آورد.((جبران خليل جبران))

 

بي‌شك، روزي خواهد رسيد كه دارايي‌تان را از دست مي‌دهيد! اكنون بخشش كنيد تا بخشش، فصلي از فصلهاي زندگي‌تان باشد و نه از آنِ بازماندگان شما.((جبران خليل جبران))

 

كار كنيد تا خود را با زمين و روح آن هماهنگ و همساز نماييد. زيرا تنبل و بيكار با فصلهاي زمين بيگانه است.((جبران خليل جبران))

 

به راستي كه زندگي سياه است، اگر جنبشي در آن نباشد. حركتِ بي‌شناخت، كور است و بركتي ندارد. شناخت بي عمل نيز نازا و بيمار است. كردار بي‌عشق، بيهوده و بي‌ثمر است.((جبران خليل جبران))

اگر با عشق كار كنيد، خود را با ديگران پيوند مي‌زنيد و چنين پيوندي سبب پيوندتان با پروردگار خواهد شد.((جبران خليل جبران))

 

آسايش‌خواهي، خواهش‌هاي جان را در دل قرباني مي‌كند و مي‌كُشد، آنگاه با شدت مي‌گريد و در پي جنازه‌اش مي‌رود.((جبران خليل جبران))

 

شرم، سپري محكم در برابر نگا‌ههاي ناپاكان است.((جبران خليل جبران))

 

بهتر است كه داد و ستد را با مهر و داد انجام دهيد تا به آزمندي و گرسنگي نينجامد.((جبران خليل جبران))

 

اگر يكي از شما بخواهد با نام دادگري بر درخت بدي تيشه زند، در آغاز بايد نگاهي به ريشه‌ي آن بيندازد.((جبران خليل جبران))

 

اگر نتوانيد با عشق كار كنيد و رنجيده و افسرده باشيد، بهتر است كارتان را رها كنيد و بر پلكان پرستشگاه بنشينيد و از آنهايي كه با آرامش و شادي كار مي‌كنند، گدايي كنيد.((جبران خليل جبران))

 

اگر نان بپزيد، ولي لذتي نيابيد، به راستي، نان تلخي پخته‌ايد كه تنها نيمي از گرسنگي انسان را فرو مي‌نشاند.((جبران خليل جبران))

 

آن كه در شما نامحدود است و در بند نيست، در آسمان خانه دارد؛ خانه‌اي كه درش از بامداد و پنجره‌هايش از سكون و آواز شب است.((جبران خليل جبران))

 

درباره‌ي آن كه جاني بكُشد، درحالي كه مردم جان او را هزار باز كشته‌اند، چه مجازاتي خواهيد نوشت؟((جبران خليل جبران))

 

چگونه مي‌توانيد آنان كه عذاب وجدان‌شان بيش از گناهان‌شان است را مجازات كنيد؟((جبران خليل جبران))


شمايي كه با باد سفر مي‌كنيد! كدامين بادنما مي‌تواند شما را رهنمون سازد؟ كدامين قانون بشري مي‌تواند برايتان سودمند باشد؟ درحالي كه بندهاي زندانتان را نشكسته‌ايد؟((جبران خليل جبران))

 

نمي‌توانيد آزاده باشيد، مگر آنكه براي به دست آوردن آزادي بكوشيد.((جبران خليل جبران))

 

چگونه ستمگر مي‌تواند بر آزادمردان حُكم براند، مگر آنكه ستم، بنيان آزادي و ننگ، پايه‌ي بزرگي‌شان باشد؟((جبران خليل جبران))

 

اگر بخواهيد ترسي را از خويش برانيد، بدانيد كه جايگاه ترس در دلتان ريشه دارد و نه در كساني كه از آنها مي‌ترسيد.((جبران خليل جبران))

 

خرد و عشق، سكان و بادبان روح اند و در درياي جهان در حال تكاپو هستند.((جبران خليل جبران))

 

از شما مي‌خواهم خرد و عشق را گرامي بداريد، زيرا ميان دو ميهمان نبايد فرق بگذاريد و اگر از يكي بيش از ديگري مهمان نوازي كنيد، دوستي و باور، هر دو را از دست مي‌دهيد.((جبران خليل جبران))

 

دلهايتان اسرار روزها و شبها را در سكون و آرامش مي‌شناسند.((جبران خليل جبران))

 

دوري كنيد از اينكه گنج درون را با ترازو بسنجيد و هرگز ژرفاي آگاهي‌تان را با اندازه‌هايي محدود يا ريسماني آويزان نسنجيد! زيرا "خويشتن"، دريايي بي‌وزن و اندازه است.((جبران خليل جبران))

 

آموزگاري كه در سايه‌ي پرستشگاه راه مي‌رود و پيروانش او را در بر گرفته‌اند، چيزي از دانش خود نمي‌دهد، بلكه باور و مهرباني و عشق خود را مي‌بخشد.((جبران خليل جبران))

 

ستاره‌شناس مي‌تواند چيزي از دانستني‌هايش درباره‌ي نظم آسماني بگويد، ولي نمي‌تواند آگاهي‌اش را به شما دهد.((جبران خليل جبران))


موسيقي‌دان مي‌تواند زيباترين سروده‌ها و نغمه‌هاي جهان را برايتان بنوازد، ولي نمي‌تواند گوشي [به شما] ببخشد تا بتوانيد با آن بشنويد.((جبران خليل جبران))

 

كوه در نزد كوهنورد، بزرگتر و بهتر آشكار مي‌شود تا اينكه آن را از دشتي دور ببيند.((جبران خليل جبران))

 

اگر از دوست جدا شديد، اندوهگين نباشيد، زيرا عشق شما نسبت به او بيش از خود او است.((جبران خليل جبران))

 

مبادا از روي دلسوزي، در برابر آنان كه مي‌لنگند بلنگيد!((جبران خليل جبران))

 

اي كاش آهوان مي‌توانستند شتاب و چابكي را به لاك‌پشت‌هاي كُندرو بياموزند!((جبران خليل جبران))

 

آن كه نيك است از برهنگان نمي‌پرسد: "جامه‌هايتان كجاست؟" و نه از غريبه‌ها: "خانه‌هايتان كجاست؟"((جبران خليل جبران))

 

اگر براي ديگران وارد پرستشگاه شويد، دعاهايتان برآورده نخواهد شد.((جبران خليل جبران))

 

من نمي‌توانم چگونه نيايش كردن با الفاظ را به شما بياموزم. زيرا خداوند به اينگونه نيايش‌ها گوش فرا نمي‌دهد، مگر آنكه با دهان و زبان شما سخن بگويد.((جبران خليل جبران))

 

حقيقت پشيماني، ابري تيره است كه بر انديشه سايه مي‌افكند.((جبران خليل جبران))

 

سرود آزادي از ميان ميله‌هاي زندان بيرون نمي‌آيد.((جبران خليل جبران))


جغدي كه چشمان خود را تنها در تاريكي مي‌گشايد، در روز نابيناست.((جبران خليل جبران))

 

شما نمي‌توانيد آواز بخوانيد، مگر آنكه از رود سكوت بنوشيد و نيز نمي‌توانيد به قله برسيد، مگر آنكه از كوه بالا رويد.((جبران خليل جبران))

 

روح غمگين، در تنهايي آرام مي‌گيرد و از انسانها مي‌هراسد؛ چون آهويي زخمي كه گله را به جا نهاده و به زندگي غار رو مي‌آورد تا بهبود يافته يا بميرد.((جبران خليل جبران))

 

روح من! زندگي چونان گذشتن از شب است، هر چند تندتر روي، زودتر به سپيده‌دم مي‌رسي.((جبران خليل جبران))

 

هدف روح در دل نهفته است و از نماهاي بيروني نمي‌توان درباره‌اش داوري كرد.((جبران خليل جبران))

 

روح بايد چون گُل از خاك، نازكي و بوي خوش برگيرد، از زندگي فرزانگي يابد و با پيروزي بر دنيا، از بند آن برهد.((جبران خليل جبران))

 

تبه كار را براي آن دوست دارم كه بدي‍هايش از روح پست و فرومايه‌ي او سرچشمه نگرفته، بلكه از ناتواني روح و نااميدي اوست.((جبران خليل جبران))

 

هيچ چيز را زشت مخوان! مگر هراس روح را در برابر يادبودهاي گذشته‌اش.((جبران خليل جبران))

 

مرگ در زير شاخه‌هاي فروشكننده از طوفان، خوشتر از جان دادن بر بازوان پيري است.((جبران خليل جبران))

 

شگفتا كه از مرگ مي‌هراسيم، ولي آرزوي خفتن و روياهاي زيبا را داريم.((جبران خليل جبران))


سخت است زندگي، براي كسي كه آرزوي مرگ دارد، ولي بهر دلبندانش مي‌زيد.((جبران خليل جبران))

 

هنر، زماني شكوفا مي‌شود كه بينش نهاني هنرمند و روشني طبيعت در يافتن شكل‌هاي تازه با هم سازگار باشند.((جبران خليل جبران))

 

هر زيبايي و شكوه در اين دنيا، تنها با انديشه يا عاطفه ي درون يك انسان پديد مي ايد. هر آنچه امروز مي بينيم و نسلهاي گذشته آن را ساخته اند، پيش از پديد آمدن، يك انديشه در ذهن مردي يا يك انگيزه در قلب زني بوده است.((جبران خليل جبران))

 

هنگامي كه به بالاي كوه رسيديد، تازه آغاز بالا رفتن است.((جبران خليل جبران))

 

ما دو چيز را مي‌توانيم براي فرزندانمان به ارث بگذاريم: نخست، ريشه‌هايي كه آنها را بر زمين پابرجا نگه دارد و دوم، بال‌هايي كه آنها را در آسمان به پرواز دربياورد.((جبران خليل جبران))

 

براي پي بردن به قلب و ذهن كسي، به آرزوهاي آينده‌ي او بنگريد، نه به دستاوردهاي گذشته‌اش.((جبران خليل جبران))

 

ارسال نظر