زهری به نام تلقین

زهری به نام تلقین
روزی قرار بر اعدام قاتلی شد . وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناس سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارین.آنها از دار زدن مرد منصرف شدند و گوش به سخنان روانشناس سپردند.

روانشناس رو به حضار گفت : مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود ؟
همه جواب دادند بله.
روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من به روش خودم این مرد را بکشم .


روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت :

ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو به زودی خواهی مرد . همه از این گفته روانشناس تعجب کردند، روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید، مرد احساس سوزش کرد . ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت .

سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب می‌ریخت و مدام به او میگفت:
تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد . مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت .

مدتی گذشت و دیدند ک قاتل دیگر نفس نمیکشد .
او مرده بود ولی با تیغ؟ با دار؟ خیر…
او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود!



پس از این بعد اگه یک مریضی کوچک و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به داشته ها تبدیل میکند؛

لازم به ذکر است که بخلاف تلقین منفی تلقین مثبت هم هست

ارسال نظر