دامي ست که باید بکشاند به گناهم...

دامي ست که باید بکشاند به گناهم...
دامي ست که باید بکشاند به گناهم
سيبي که تو انداخته باشی سرِ راهم

«ما از تو به‌غیر از تو نداریم تمنا»
من لال شوم از تو به‌غیر از تو بخواهم

با عقل چه خوبی که نکردم سرِ یک عشق
از چاله درآوردم و انداخت به چاهم

یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم
خورشید سفر کرد و نفهمید که ماهم

ای ابر نکن! برکه‌ی دل‌مُرده‌یی آن زیر
دل بسته به پیدا شدن گاه‌به‌گاهم


مهدی فرجی

ارسال نظر