بی صدا با ید برفت
بی صدا باید گذشت
بی صدا با یک قلم درد را فریاد زد
انچنان فریاد که، گوش او برقی بزد
من شب و روز بی صدا اشک ریزم های و های
گر خدایم بشنود، برزمینت میزند ای های و وای
بی خیالی پیشه ام، تو گمان کردی کرم
بی ثمر فریاد زدی ناتوان کردی دلم
بس کن ای نادان جفا
آخرش اوفتی زپا
آ-ن