شعری زیبا
رفتنش را گوئیا اینبار باور کرده ام
او نمی آید دگر٬ انگار باور کرده ام
او نمی آید دگر٬ انگار باور کرده ام
گشته دیگر رفتنش ناباورانه باورم
گرچه با تلقین و با تکرار باور کرده ام
بر نمی تابد دلم٬ فریاد بر من میکشد
قلب من اصرار بی اصرار باور کرده ام
طاقتم را سر نبر٬ صبر مرا کمتر نکن
دست از آزار من بردار باور کرده ام
این چنین دل کندنی را من نمیدیدم به خواب
تا به چشمم دیدم و ناچار باور کرده ام
هر چه او گفت از وفا و مهر خود نسبت به من
دیگر اینک خود شده بیزار باور کرده ام
خیسی رخسار شعرم نیست هرگز بی دلیل
گریه دارد همچو من خودکار باور کرده ام
بارها او رفت و من باور نکردم بارها
فرق دارد بار قبل اینبار باور کرده ام
رویا باقر زاده