تماشا شعری از محمد مهدی سیار
باز در من چشم وا كن تا تماشايت كنم
دردِ ديدن را دوا كن تا تماشايت كنم
دردِ ديدن را دوا كن تا تماشايت كنم
آشكارا آشكاري مثل روز روشني
رازها را برملا كن تا تماشايت كنم
چشم باطن بين نميخواهم، تو پنهان نيستي
چشم ظاهر بين عطا كن تا تماشايت كنم!
چشمبنديهاي دنيا مهلت ديدن نداد
زودتر محشر به پا كن تا تماشايت كنم
تندي نور تو زد چشم مرا اي آفتاب
جلوه در آيينهها كن تا تماشايت كنم